*احساس میکنم شب بیداری ها و بی توجه بودن به ظاهر و سلامتیم یه جورایی لجبازی کردن با خودمه...
نشون دادن اینکه از این وضع راضی نیستم ولی من چی میخوام؟
- توجه بیشتر پرهام نسبت به خودم ،بیشتر مواقع احساس کمبود دارم در این زمینه...
- احساس تنهایی خاصی میکنم ، در گذشته زیاد رفت و آمد میکردم ولی هرچی بیشتر زمان میگذره بیشتر دوست دارم وقتم رو پای کام سپری کنم حالا هرکاری باشه از قبیل فیلم دیدن تا طراحی کردن...
- در این مواقع احساس میکنم هیچ کسی دوستم نداره با اینکه میدونم این احساس واقعی نیستش ولی یه نفر سمج در درونم میخواد این حس رو بهم بقبولونه...
- خوب اینا رو نوشتم که یادم بمونه چقدر احساس کمبود محبت میکنم دی:
- راستی کتاب رویایی رو تپه هم فوق العاده جذابه تازه خوندنش رو تموم کردم...گاهی مثل الان شبیه یه دخترکوچولوی لجباز میشم که براش مهم نیست چه بلایی سر چشماش میاد تا الان بیدار میمونه...
فهمیدم اینجایی به روی خودم نیاوردم
به نظرم باید یه کم خودتو بیشتر مشغول کنی مشغول رمان و اینا نه ها، فکرت درگیر باشه مثل درس تا کمتر به کمبودها فکر کنی،
D:
من زیاد بود محبت دارم
فک کنم با هم هم حالت هستیم