عید فطر


- بعد از کلی بداخلاقی ،گریه و درد کشیدن جسمی تصمیم گرفتم قرص بخورم و چقدر حالم بهتر کرد...

- به مامان برای تبریک عید زنگ زدم چند دقیقه ای خیلی گرم حرف زدیم...


- عیدتون مبارک...

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا جمعه 19 شهریور 1389 ساعت 02:46 ب.ظ http://parseh-09.blogfa.com

الان دارم کتابی که پیشنهاد دادی رو دانلود میکنم.
منظورت از مامان، مامان آقا پرهام هست دیگه!
البته منم الان دیگه دو تا مامان و بابا دارم!!! مال سهیل هم اضافه شده!
از این دلخوری ها و دلگیری ها منم لبریزم....... سهیل میگه چون از هم دوریم و تو اسمس بعضی وقتا حرف های هم رو بد برداشت میکنم اینجوری هست و تا حدودی هم راست میگه ...
هیچی روزهای اول آشنایی نمیشه... دیشب که به اون روز فکر میکردم داشتم دیوونه میشدم...

دلا جمعه 19 شهریور 1389 ساعت 03:07 ب.ظ

نه عزیزم، بیشتر از یک ترم مونده که درسم رو تموم کنم. چون بعد از گرفتن کاردانی، مجددا کنکور کارشناسی پیوسته دادم و این دانشگاه فقط واحدهای عمومی رو تطبیق میده.
نگاهی به نوشته های گذشته ات هم انداختم ولی متوجه نشدم چرا درد میکشی؟ چیزی شده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد