باعث شد بفهمم


- در مورد کار من اصرار نکردم فقط خیلی منطقی شرایط خوب بودن اونجا رو گفتم ، گفتم اگه تو بخوای میریم و اون هم میخواد حتی به خانواده اشم گفته ولی مشکل این هست  که فعلا اون اداره بخاطر بودجه میخواد صبر کنه


-  دیروز پرهام باعث ناراحتیم شد که هنوز ته دلم ازش دلخورم و تصمیم جدی گرفتم واسه اینکه به محضی که بچه دار شدم اگه کسی رو تو مغازه پیدا نکردم هم می فروشمش


- از پریشب حالم بد بود بخاطر اون حالت زنانگی و خونریزی شدید احساس ضعف می کردم پرهام هم می دونست ، ظهر مامان پرهام ناهار دعوتمون کرد و پرهام به چشم دید که من چند قاشق بیشتر نخوردم و بعدش عذرخواهی کردم رفتم خونه دراز کشیدم...

حول و حوش ساعت 2 رفتیم همون شهر زادگاه پرهام و اونجا رای دادیم برگشتیم خونه ، یه خورده بعد از شوخی کردن با پرهام دراز کشیدم و به محضی که دراز کشیدم پرهام شروع کرد به غر زدن

به زندگیت نمی رسی ، حالم بهم می خوره از این کثیفی و .... هی گفت

( من 2 روز پیش که پرهام مسافرت بود تمام خونه رو جارو کشیده بودم، این حرفاش بخاطر وسایل کیف سازیم بود و چند تیکه لباس روی تخت)

- خیلی دلم گرفت، شکستم ، پرهام بهتر از هرکسی می دونه من چقدر دارم تو این زندگی زحمت می کشم و دیروز چقدر مریض بودم ، دیروز خیلی عذرخواهی کرد ولی عذرخواهیش به چه درد من میخوره؟

با تموم تلاشم سعی می کنم قوی باشم همزمان کار بیرون از خونه و کار داخل خونه ، خوب مسلمه بعضی وقتا اونقدر خستم که نمیتونم بعضی چیزا رو جمع و جور کنم ...


- حرفای دیروزش باعث شد بفهمم من هر چقدر زحمت هم بکشم بیرون از خونه باز هیچ ارزشی نداره یعنی به وقتش میگه خودت خواستی و...



- بازم دعا می کنم اون کار رو پرهام بدست بیاره لااقل میتونم بدون عذاب وجدان از نداشتن درآمد توخونه استراحت کنم و وقتم رو صرف چیزایی کنم که دوست دارم

نظرات 2 + ارسال نظر
مهرگل شنبه 25 خرداد 1392 ساعت 12:25 ب.ظ

کارتو کم برای پرهام لازمه که بفهمه بار این زندگی به دوش تو نیست، ممکنه سختی بکشی ولی تحمل کن بذار به خودش بیاد، خیلی روش زیاد شده انگار

گلابتون بانو یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 06:28 ب.ظ http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

واقعا امیدارم شایط جوری بشه که می خوای و آرامش پیدا کنی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد