انتخابات


- یه انگشتر خریدم به سبک انگشترخُرم ولی یاقوتش زرشکیه جنسش از مس هست با تخفیف 50 تومن برام حساب کرد ( یه خورده واسه دستم گشاد ه که باید ببرم برام تنگ کنند)

تقریباً این شکلیه ولی انگشتر خودم خوشگلتره به زودی عکسش رو می ذارم


- مثل هر بار ریاست جمهوری بعد از دوره ی خاتمی آرزو  می کردم کاش خاتمی کاندید شده بود، نمیدونم چه سری داره که بودنش بهم آرامش می ده حتی اگه کاری هم انجام نده...


و باز خوشحالم یه اصلاح طلب رای اورد و جالب تر از اون هنوز شمارش آرا ادامه داره برعکس 4سال پیش که چندین ساعت بعد از انتخابات شمارش آرا 40 میلیونی تموم شده بود و نتیجه ها معلوم.


- من باید حتماً برم باشگاه روز بروز شکمم گنده تر میشه


- امروز با پرهام حرف زدم بهش گفتم دنبال این باشه که مغازه رو بفروشه تا به زندگیم برسم اون تاکید کرد زندگیت خوبه ولی برای اینکه کمتر خسته بشی یه کمکی واسه مغازه باید بگیری


- مستند فقر و فحشاء رو 1 قسمتش رو دیدم و چقدر دلم گرفت بخاطر فقر باید دست به چه کارایی بزنن که فقط بتونن زنده بمونن...

کاش اونقدر داشتم و میتونستم به دیگران کمک کنم...


- دیروز هم بچه های (پسر)  آْسمان رو دیدم با بازی حدیث فولادوند و علی صادقی


- خدایا من بی صبرانه منتظر شنیدن خبر رفتنمون هست ...

نظرات 1 + ارسال نظر
نارنجدونه یکشنبه 26 خرداد 1392 ساعت 08:15 ب.ظ

واقعا نمیدونم چی بگم محدثه اما همش دلم میخواد تو شاد بشی برگردی به اون حالتی که تو مجردی داشتی و اینم فقط کنار خانواده ت مسجل میشه
هر کاریش کنی مادر شوهر مادره آدم نیست تو واقعا لازم داری موقع بچه دار شدن بوشهر باشی اونم نسل ما که این همه ضعیف هستیم بی مادر و پدرمون هیچ هستیم
خلاصه هر مردی یه رگ خوابی داره سعی کن با شوهرت صحبت کنی و بهش بفهمونی که چقدر نیاز داری جنوب باشی

امیدوارم یه معجزه بشه و خیرت تو این باشه برین جنوب
اونجابشی خانوم خونه و زندگیتون رنگ آرامش ببینه :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد