واقعیت


 تازه با آجی بزرگه حرف زدم گویا هر حرفی من با مامان پرهام زدم به آجی بزرگه منتقل شده


مامان پرهام ناراحت شده که من گفتم 50 تومن کار کردم رفتم باهاش میوه خریدم 

- چرا من میگم درآمد من بیشتر از پرهامه؟

-چرا من گفتم با فلانی گرم می گیری به من محل نمی دی؟


اجی بزرگه گفت یه واقعیته ، شما برای خودتون زندگی کنید خودتم می دونی و ...


واقعیتی که ازش حرف می زد این هست که از من خوشش نمیاد 



نظرات 4 + ارسال نظر
بهار پنج‌شنبه 30 خرداد 1392 ساعت 03:51 ق.ظ

سلام عزیزه دلم،خوبی؟الهی قربونت برم من،به خدا هر شب میام با ترس و لرز به وبت سرمیزنم که ایا کار پرهام درست شده یا نه!ایشالاه که درست میشه،همش دلهره تورو دارم،
عکس ساحل اپلود نمیشه نمیدونم چزا؟سایت دیگه سراغ نداری؟اگه ایملتو بدی به ایمیلت بفرستم،
نذر سال بعدم هم سلامتی کامل عباس و پیداشدن یه کار ثابت براش بود،

بهار پنج‌شنبه 30 خرداد 1392 ساعت 03:55 ق.ظ

عزیزه دلم تو رپ خدا ناراحت نشی ها،ولی خانواده شوهرت گاون،عوض افتخار به تو می چزوننت،ایشالا کارتون درست بشه و برید از کنار این ادمای نفهم.اصلا محلشون نذار و ادم حسابشون نکن،

راستی گلم،من رمزتو ندارم،البته اگه خیلی خصوصی نباشه و بقیه دوستات هم داشته باشن،

فدای تو بشم من،خیلی خیلی مواظب خودت باش و اصلا خودتو ناراحت نکن،

فاطمه(حرف دل) پنج‌شنبه 30 خرداد 1392 ساعت 11:42 ق.ظ http://mf-hamnafas.blogfa.com

سلام پرتو
من از وبه نارنجدونه ی عزیز میام
خوشحال میشم با ت هم دوست باشم
اگه موافقی خبرم کن
روزهات قشنگ

نارنجدونه پنج‌شنبه 30 خرداد 1392 ساعت 01:04 ب.ظ

:( نمیدونم چی بگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد