عروس تعریفی و ترس


دیروز ظهر

- در حیاط رو باز کرد که ماشین رو بیاره داخل منم همزمان میخواستم برم تو خونه که شوخیش گل کرد شروع کرد هل دادن من، به محضی که خواستم از پله ها بالا برم همزمان بهش گفتم نندازی منو بله هل داد افتادم تو باغچه با بدترین شکل ممکن

حالا به جای اینکه بیاد من رو جمع و جور کنه ابراز نگرانی کنه وایساده بهم می خنده


منم تا می  تونستم گریه کردم و سرش غر زدم


نتیجه افتادنم دست درد و پادرد بود چون دستام رو حایل کردم که بلایی سر صورتم نیاد


- خداییش یه دیروز من تو وب از پرهام تعریف کردما


×


ترسی که معلوم نیست کی قراره بیرون بره از وجودم...


بعد از اون دو-سه باری که مامان پرهام اومد خونمون دعوا و ناراحتی پیش اومد الان هر بار آیفون که به صدا در میاد  قلبم میریزه ، دستام می لرزن...

دیشب :

داشتیم آش میخوردیم که آیفون به صدا در اومد بوق ممتدی که نشونه این بود که یه نفر دستش رو برنمی داره از رو آیفون (آیفون سیمش قطعه باید بریم پایین در رو باز کنه) پرهام سریع رفت پایین مابین این سریع رفتن 3 دفعه پشت سرهم   زنگ خورد منم آش ها رو گذاشتم تو یخچال چون مامانش مخالفه غذای بیرونه


پرهام اومد بالا ، مامانش واسمون آش جو اورده بود و داده بود دست پرهام ...

پرهام دید چجوری می لرزم می گفت ترس نداره ولی این ترس تو وجودم شکل گرفته هر بار که  بوقای ممتد آیفون به صدا در میاد و پرهام به نحوی می ره پایین احساس می کنم اومدن بگن چرا و...


چجوری باید بر این ترس غلبه کرد؟

نظرات 23 + ارسال نظر
توت فرنگی چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 11:03 ق.ظ http://mehraban-hamsar.blogfa.com/

الهی بمیرم انقد تو روحیه ت تاثیر گذاشتن
عین خودمی منم واسه یه چیزایی مثه کابوسه و حتی گاهی اون کابوسها تعبیرم میشن
یه جورایی از همه چیز میترسم از صدای زنگ آیفون از صدای گوشی
ولی خب مادرشورهرم بنده خدا اونقدا ظالم نیست که دعوا راه بندازه اما خب یه سری ترسا به مرور زمان برام به وجود اومده

توت فرنگی چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 11:04 ق.ظ http://mehraban-hamsar.blogfa.com/

آخی افتادی تو باغچه؟
اصن از این مردا نباید تعریف کرد من که بهش رسیدم تا یه چی میگی یه خرابکاری میکنن

راستی نگفتی رمزو چطوری برسونم دستت؟

جلبک چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 12:43 ب.ظ http://jolbak2.blogfa.com

وای چرا میترسی عسیسم حداقل شوشوت پشتت دلگرمی بهش ولی من چی شوشو عشق مادر ش یه اسی برام فرستاد که قلبم از اون اس درد میکنه داغون شتم

آمارین چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 01:15 ب.ظ http://amarin.blogfa.com

شما که رابطتون با مادرشوهرت خوبه یا من اشتباه میکردم؟
به به پس شمام اش از بیرون میخرید؟:دی

مهرگل چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 01:33 ب.ظ

آخی چیزیت نشد که؟
واقعا این مردا چرا اینجورین من درکشون نمیکنم، در حالتی که واقعا ادم نیاز داره به اینکه حامی بودنشونو نشون بدن، انگار نه انگار
مثبت فکر کن همین، سعی کن میتونی

خانوم میم چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 03:07 ب.ظ http://mim69.blogfa.com

عزیزم
چقد بده این حس...
شاید مراجعه به مشاور موثر باشه

عسلی و آقای همسر چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 03:09 ب.ظ

سلام دوستم
خوبی؟
پستهای این مدتتو خوندم ..
انگشتر و شلوار مبارکت باشه عزیزمممم

پرتووو بنظر نمی اومد اینقد ترسو باشیااااا
ترس یه چیز تلقینیه .. هرچی بیشتر تلقین کنی و بهش بها بدی ، بیشتر اذیت میشی و هرچی زمان بگذره بدتر هم میشی
تو که باید فعلاها اونجا زندگی کنی پس از مادرشوهرت یه غول برای خودت درست نکن چون تنها کسی که اذیت میشه خودتی
وقتی زنگ خونتون به صدا در میاد ، با خودت بگو :" ایول!شام درست کردن ندارم!حتما غذا آورده "
فقط خودت میتونی این ترسو از بین ببری .. کاری از دست کسی ساخته نیست حتی پرهام


شادباشی

فاطمه(حرف دل) چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 03:44 ب.ظ

عزیززززززززززززززززززززززززززززم

فقط سعی کن کاراتو به بهترین نحو انجام بدی و خودتم راضی باشی و به بقیه چیزا فکر نکن
کلا بزرگترها خیلی چیزهاو کارای کوچیکترهارو تایید نمیکنن

بیخیال باش عزیزم

بوووووووووووووووووووووووس

پرنسس یخ چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 04:56 ب.ظ http://misswinter.blogfa.com

عزیزم به زمان احتیاج دارید شایدم زنگ خونه روعوض کنی خوب باشه
الهی شماهم مثل منی خیلی کم دلم منم

zimzim چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 06:13 ب.ظ http://zimzim73.blogfa.com

پرتو جانم سخت نگیر.....قئم شوهر همیشه پشت عروس بد میگن و بدبینن و عروس هم همیشه پشت سرقوم شوهر غر میزنه...انقد حساس نشو....
آخه اینم مدل شوخیه؟؟؟؟؟؟؟اگه خدا نکرده برات اتفاقی میفتاد....
منم دلم آش خاست در این حد

مستانه چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 06:15 ب.ظ http://asheghyhayam.blogfa.com

پرتو جان اهمیت نده هرچی بیشتر بهش فکر کنی بیشتر بهت تلقین میشه که مساوی ترسایه بیشتره
عجب مادر شوهری داری تو آش و این جور میارن
مردا همشون اینجورین فکر می کنن محبت برابر با مردم آزاریه میخوان محبت کنن میبینی یه گاز یا یه سیلی نصارت کردن بعدش قه قه میخندن

دخترخاک چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 07:19 ب.ظ

یعنی میخوای بگی ما چشمت زدیم

الان بهتری؟

قوی باش

نازدارخانوم چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 08:03 ب.ظ

جدی!!!؟؟
وای پرتو ای کاش ما هم بودیم میخندیدم برات!!
واقعا از این مردا نباید تعریف کنیا!!
ترس از چی عزیزم؟

اِلےツ چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 08:27 ب.ظ http://goldheels.blogfa.com/

به چیزیکه ازش ترس داری به نظرم فکر نکن و خیلی فکرتو مشغول کن پرتو..
من یه زمانی از طریق یه دوست..؛دشمن بهتره؛ خیلی شدید به جن فک میکردمو از زندگی افتاده بودم..یه کم درموردش تحقیق کردم و دوستان کمکم کردن ترسم بریزه و دیگه اصلا حتی یه لحظه هم بهش فکر نکنم!! توام ببین با چه کارایی میتونی این ترسو کم کنی..دنبالش برو!!

ارغوان چهارشنبه 16 مرداد 1392 ساعت 08:51 ب.ظ http://ye-rooze-khoob-miad.mihanblog.com/

چرا بترسی؟آجی اینجوری نباش
حتما با پرهام صحبت کن ولی نذار ملکه ذهنت بشه این ترس
من خودم نسبت به یه کسی اینجوری بودم دیوونه شدم تا درست شد

دوتا پنج‌شنبه 17 مرداد 1392 ساعت 01:12 ق.ظ http://khateratms.persianblog.ir/

مرسی عزیزم که بهم سر زدی. لینکت میکنم. امیدوارم دوستای خوبی واسه هم باشیم

برای تو پنج‌شنبه 17 مرداد 1392 ساعت 01:39 ق.ظ http://www.dearlover.blogfa.com

سلام

سعی کن ارامشت رو حفظ کنی

دختر دهاتی پنج‌شنبه 17 مرداد 1392 ساعت 10:57 ق.ظ http://dokhtaredehate.blogfa.com

چه شوخی بی مزه ای بود منم بودم همینکارو میکردم...
مطالب دیگه تون رو میام می خونم حتم

neda پنج‌شنبه 17 مرداد 1392 ساعت 11:05 ق.ظ http://donyayeinrozayeman92.blogfa.com

سلام عزیزم سعی کن همیشه به این فکر کنی حتما هر کسی که زنگ میزنه نباید مامان پرهام باشه انشالله کمکم خوب میشی عزیزم

Miss April پنج‌شنبه 17 مرداد 1392 ساعت 11:21 ق.ظ http://miss-april.blogfa.com

بیخیال باش عزیزم

چشممم

گیلاس آبی پنج‌شنبه 17 مرداد 1392 ساعت 08:16 ب.ظ http://thebluecherry.blogfa.com

آی بدم میاد اینطوری بعضیا زنگ میزنند
بدم میاد

دختردهاتی جمعه 18 مرداد 1392 ساعت 01:56 ب.ظ http://www.dokhtaredehate.blogfa.com

عجب!!!
من هم بودم این شوخی رو دوست نداشتم و مث تو هزار تاغر میزدم

neda یکشنبه 20 مرداد 1392 ساعت 08:53 ق.ظ http://donyayeinrozayeman92.blogfa.com

سلام عزیزم صبحت بخیر پرتو جان عزیزم این چندتا مطلب نشد رمزشو بدم اما به محض اینکه یه مطلبی نوشتم که اینقد زیاد خصوصی نبود حتما واست رمزو میدم یه وقت از دست من ناراحت نشیاااااااااااراستی انشالله حال آقای همسری زود زود خوب بشه ناراحت حرفای مامی شوهرم نباش مادره دیگه شاید واقعا نمیخواد ناراحتت کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد