بی خیالی این روزا

نمیدونم چرا نمیام و بنویسم

روزای پر استرسی رو گذروندم ، مخصوصن دلتنگی های مداوم و تنهایی، دکتری که حواسش به همه چیز هست گاهی استرس شدید وارد میکنه بخاطر وسواس...

این روزا بی خیال دکترم شدم ، بخاطر متغیر بودن فشار دو دستام گفته بود برم دکتر قلب(ماه پیش) و تاکید کرده بود دستگاه فشار بگیرم هر روز فشارم رو چک کنم ولی چنین کاری نکردم

- چند روز پیش که آزمایش عفونت ادراریم رو بردم ببینه خدارو شکر مشکلم حل شده بود و یه چیزجدید جایگزین شده بود از یه هفته قبلش آب نمیتونستم بخورم به محضی که آب میخورم حالت تهوع و ....

دکتر به دستیارش تاکید کرده بود بهم بگه خیلی خطرناکه و باید آزمایش کبد بدم ، خداروشکر از اون روز اون حالتم خوب شد دیگه آزمایش ندادم

- دکتر گفته حرکتای نینی رو بشمارم تو دوساعت باید ده تکون بخوره، پسر کوچولوی من از اول تکوناش کم بوده برای همین فقط دقت میکنم تکون بخوره اما نمیشمارم چندتا


***

این روزا واقعن سخته مخصوصن دوران بارداری دور از خانواده ات باشی ... روزا بیشتر وقتا با تنهایی میگذره خودمو به همه چیز سرگرم میکنم ولی بازم سخت میگذره 

مخصوصن پرهام که اصلن حرف نمیزنه...مشکلی که از اول باهاش داشتم

سعی میکنم خیلی چیزا رو نادیده بگیرم

***

مادر ناشی به من میگن از اول قرار گذاشته بودم اسباب بازی خیلی کم بگیرم ولی رفتم تو یه مغازه ۵۰۰ تومن ماشین و ....خریدم:O 

وسایلی که تا چند سالگیش استفاده نمیشه

***

سعی میکنم از امروز مرتب تر بیام

دوستتون دارم

***

آزاده جون تلفنتو بذار میخوام بهت زنگ بزنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد