- پرهام الان تو راه بو+شهر هست و من اینجام...
- دیروز خبردار شدیم پسرخاله برای پرهام یه کار پیدا کرده البته گزینش داره و من در حال حاضر نیاز به کلی دعا و انرژی مثبت دارم...
هنوز به خودم اجازه خوشحالی کردن رو ندادم ولی با تموم وجودم از ته قلبم میخوام که این کار رو بتونه بدست بیاره و برگردم پیش خانواده ام...
- خیلی دلم میخواست با پرهام می رفتم بوشهر اما به دلیل قبول
- سفارش کارت عروسی دوست پرهام (طراحیش آماده شد فقط چاپ مونده)
- سفارش کارت ویزیت موبایل ---- ( قرار بوده امروز دستم برسه و به مشتری بدم)
- سفارش کارت ویزیت مزون ----(طراحیش آماده شد فقط چاپ مونده)
- سفارش کارت ویزیت کتاب فروشی
- سفارش کارت عروسی2 (طراحیش آماده شد فقط چاپ مونده)
- تایپ پروپزال (تایپیستم تایپش رو امروز اورد و تحویل واسه فرداست)
- تایپ تجربیات
- آماده کردن تجربیات یک خانم معلم
- آماده کردن پایان نامه اشتغال زنان
و....
نتونستم با پرهام برم، و الان دلم اونجاست، امروز چنددقیقه قبل از 6 بیدار شدم شروع کردم به کیف دوختن برای مامانم...(دو مدل کیف فرستادم انتخاب کنه ، اون قهوه ایه تو پست قبل و یکی دیگه که امروز دوختم)
مهره های مکعبی کریستال قرمز و سفید خریدم که رومیزی براش درست کنم با اینکه صبح همش درگیرش بودم از بس استرس داشتم که نرسم و اینقدر نخ ماهیگیری پیچ در پیچ می شد که نتونستم تا قبل از ساعت 3 آماده کنم و بدم دست پرهام ببره...
دلم میخواست خیلی چیزا بخرم و بفرستم ولی وقت نشد...
*
بچه ها لطفاً دعا کنید بشه ، حتی فکر اینکه این کار رو بدست اورده غرق رویا میشم...