امروز تموم وقتم رو به خوندن اختصاص دادم امتحانم رو خوب دادم از استاد که پرسیدم در مورد امتحانات قبلی گفت زیاد خوب ندادی ببینم چی میشه( منظورش پاس کردن بود)
امیدوارم این ترم هم قبول شدم خیلی دوست دارم برم ترم جدید با همه مشغله هایی که دارم
*
دیشب زودتر تعطیل کردیم خونه رفتیم با کلی خواهش سریال انتقام رو دیدم بعد رفتم آشپزخونه ماکارونی پختم
در همون حین پرهام هی می اومد سر به سرم میذاشت و من رو می خندوند...
در کل دیشب شب خوبی بود
*
قبل از اینکه من برم سرکار خیلی بحث داشتیم ، بعد از اینکه من رفتم سرکار بازم بحث داشتیم....اما الان که دفتر کنار خودش دارم کمتر دعوا میکنیم....
نمیگم نیست ولی بحثای جدی که داشتیم کمتر شده.... شاید یکی از دلایل کمتر دعوا کردنمون اینه زمان بیشتری هست باهم هستیم...
*
یه حقیقته کسی رو نمیشه از نزدیک شناخت مگه اینکه باهاش زندگی کرد...من پرهام رو تاقبل از عروسی هم نمیشناختم یعنی تا قبل عروسی گویا خیلی در برابر من سکوت میکرده و خود واقعیش رو نشون نمیداده .....
پس حواستون رو جمع کنید.....
آجی دنت وریییییییی
ایشالله که مدرکتو با بهترین نمرات میگیری
تو خیلی باهوشییی من میدونم
در مورد شناخت افراد هم باهات موافقم
حالا بعدا راجع بهش می نویسم تو وبلاگ
من عاچق کارتم
تازه اینکه کنار مهدی هم هستی خیلی توپه
سلام عزیزه دلم


من خیلی به وبت سر میزنم
از حالت با خبرم
پرتو جونم زندگیت خوبه خداروشکر؟؟
میدونی یه حس خاصی در موردت دارم
اینکه احساس میکنم یه خرده مشکل داری
راستش پرتو منم یه مشکل اساسی دارم
کلا دلم گرفته از این زندگی
دوست دارم اگر تونستی با هم درد و دل بکنیم
دلم برات تنگ شده
دوست دارم
انشالله که قبول میشی خانوم گل
در مورد پرهام هم اکثرا همه همین طورند بعد از عروسی رودروایسی ها دیگه کمتر میشه و متاسفانه گاهی مراعات کردن ها هم کمتر میشه
امیدوارم همیشه از شب و روزهای زندگیت راضی باشی
در ضمن من کشته مرده ی متراژ کردنت هستم!