دلتنگ شهر


- عصری زنگ زدم به رزی با شنیدن صدای خودش و کنار دستیش (مبی ) بغض کردم خیلی دلم تنگ شده اینقده دوس داشتم الان کنارشون میبودم


- هرچی فک میکنم به کی زنگ بزنم تو این شهر هیچ کسی رو جز پرهام پیدا نمیکنم بهش زنگ میزنم میگم دلم گرفته چیکار کنم میگه هرکاری دوس داری انجام بده

اولین کاری که انجام دادم رختن چند قطره اشک بود بعدش پاشدم دراز کشیدم ولی چشمم به لپ تاپ افتاد انلاین شدم...

این سومین باری هستش که اومدم نت...


- ناهار خونه بابای پرهام هستیم برای همین معمولا شبا من غذا برای خودم و پرهام درست میکنم خیلی دوست دارم مستقل بشیم ولی بخاطر شرایط مالی باید کنار بیام...


- تصور کنید از بس تنها هستم وقتی پرهام خونه هست یه لحظه ازش جدا نمیشم مدام اسمش رو صدا میزنم...

از صبح به هر بهانه ای بهش زنگ میزنم تا وقتی بیاد خونه...


- آلبوم عروسیم موندم اینکه دیجیتالی باشه یا ساده برای همین هنوز هیچ نظری به عکاسی ندادیم...


- دوستتون دارم....

- دلم یه دوست خوب مثل دوستای خودم میخواد که هنوز پیدا نکردم....


خوندن پست ها


دیشب وبلاگ ها رو باز کردم و آرشیو مهر و آبان رو سیو کردم و دارم می خونمشون، چقدر دلم تنگ بودش...

دیشب خونه عمه پرهام بودیم واسه کادو یه ست ۶ تایی از لیوان پایه دار فلزی بهم داد


چند جایی واسه کار گشتم هنوز پیدا نکردم...


قبل از ازدواج فک میکردم به قتلگاه دارم نزدیک میشم بخاطر مشکلات زیادی که با پرهام داشتیم ولی بعد از ازدواج بیشتر اون مشکلات حل شد و احساس ارامش میکنم...

اولین پست


سلام ، اولین باری هستش که بعد از اخرین پستم کانکت میشم اونم تو خونه خودمون

خیلی وقته با دیال اپ انلاین نشدم تازشم کامپیوترم پرهام نذاشت با خودم بیارم منم فروختمش الان با لپ تاپ پرهام انلاین شدم البته داده به من مثلا


۳۰ شهریور همخونه شدیم و البته تا شب عروسی کلی استرس ناراحتی پیش اومد

هنوز نرفتم شهرمون....

دوری خیلی سخته ولی با بودن پرهام همه سختی ها رو می شه تحمل کرد


به زودی برمیگردم با کلی پست طولانی

دلم برای  همه دوستام به اندازه دنیا تنگ شده

همیشه دوستتون دارم


راستی عکسای خونه هم میذارم به زودی


بوس