- تازه یه هفته است برگشتم ولی دلم برای مامانم حسابی تنگه...
- این روزا دفتر صفر تومان درآمد داره....
- تا ساعت 10 خواب بودم و کلی خواب عجیب غریب دیدم اینکه با مادرشوهری بحثم شده و بهم گفته اصلا من رو دوست نداره و منم میخوام از پرهام جدا شم... کلا خواب درهم برهم زیاد دیدم به من نیومده زیاد بخوابم تو این شهر
- کنار میز توالت ایستادم یه خورده آرایش می کنم میرم از یخچال ظرف رطب رو برمیدارم میرم سرکار
- میرسم یه متن شعر عروسی انتخاب میکنم بعد یه سر میرم آتلیه نیک.... پیش یکی از دوستام ، رطب رو بهش میدم از اون سر میرم عروس.... متن کارت عروسی رو به دوستم میدم تا طراحی کنه واسم (برنامه کورل تو سیستم خودم خراب شده)
بعد میرم سیتی و مغازه ها رو نگاه میکنم ، همکار داشتن خیلی خوبه.....
- الانم اینجا هستم دارم با یه بنر ور میرم اصلا از کار خودم خوشم نمیاد یعنی بین دوتا طرحی که انتخاب کردم اونی رو بیشتر دوس دارم که مشتری انتخاب نکرده....
- پرهام رو خیلی دوست دارم چون قابل ستایشه
- شدیدا دلم بچه می خواد
یه نی نی بیار خب :*
امیدوارم خدا یه بچه ناز بهت بده
انشالله در آمدش بشه 1000000000000000

بچه جاااااااااااااااااااااااااانم نکنه خداحافظ بچه کاره خودش رو کرده؟
بالام جان مشتری باید خوشش بیاد نه تو
یه چیزی بگم بخندی باورت میشه رطب رو تو ذهن تصویریم خووندم ترب
سلام پرتو جان
امیدوارم منو به خاطر بیاری
فیروزه ی انتهای قصه هستم...
رمز وبلاگم رو فراموش کردم. البته برای تنوع هم که شده جای دیگه ای وبلاگ زدم..
خوشحالم که بعد این همه وقت که سر زدم باز هم وبلاگت پا بر جا بود..
سلام آجی
ایشالله همه چیز درست میشه
خیلی مواظب خودت باش
آجی!
سلام خوبی گلم... آجی نی نی داشتن با خودش کلی مسئولیت می آره ها.... اولیش هم اینه که از کاری که شروع کردی می مونی.... زیاد فکر کن ... منطقی نه احساسی...