- قبلاً خیلی شیرین می نوشتم وقتی وب قبلیم رو میخونم متوجه میشم زمین تا آسمون تفاوت پیدا کرده
الان وب رو باز می کنم حرفی برای گفتن ندارم... همه چیز تکراریه واسم
قبلاً خیلی ذوق و شوق خرید داشتم ولی الان خیلی وقته هیچ حسی ندارم که خرید کنم...
_ 30 شهریور سالگرد ازدواجمونه... یعنی 1 سال میشه که اینجا هستم...کلی دوست پیدا کردم خیلی جاها هوام رو دارن ولی باز که دقت کنی تنهام هنوز کسی رو پیدا نکردم که زنگ بزنم بهش بگم بیا باهم بریم بازار یا سینما... اینکه تو روز چندین بار باهاش حرف بزنم ...
- سخته وقته میام سرکار، خودمم غذا درست کنم ، تو این اوضاع تصمیم جدی هم گرفتم که بچه دار شم امروز رفتم بهداشت که واسم آزمایش های پیش از بارداری رو بنویسه....
- تصور کنید چه اوضاعی هستش ، دلتنگی خانواده و...
- دیروز که رفتن کلی گریه کردم دلم میخواست باهاشون برگردم....
- میخوام شاد باشم... مثل گذشته حتی اگه ناراحت بودم باز نوشته هام به هم روحیه می داد....
- دوستتون دارم
انتخاب خودمونه دیگهههههههههههه منم اینجا هنوز تهنااااامممممممم
هرچقدر هم دوست داشته باشیم بازم وقتی خانواده نیستند پیشمون تنهاییم به نظرم
البته نی نی ام بیاد از تنهایی در میام انشالله واسه تو هم همین طور هواهد بود
ناراحت نباش نازنین بخدا زندگی همینه چاره ای نیست امیدوارم شرایط جوری بشه بتونی تو شهر خودتون زندگی کنی
تصمیم جدی گرفتی؟
اوه اوه ! یا خدا 
هاها
بیا با هم بریم دشت کدوم دشت ! ئه نه اشتباه شد! بیا با هم بریم گی یه کنیم محدثه
بالاخره خاله میشویم ما!
نه کلا باحال می نویسی عزیزم!
من فکر میکردم بعد از اینکه آدم باردار شد آزمایش میده
اوخی! دلتنگی که دیگه نگوووووووو