- یکی از کسل ترین روزای زندگیم امروز یا بهتره بگم دیروز بود...حوصله انجام دادن کارای مهم رو نداشتم و در نتیجه به بطالت گذروندم...
- سفر پرهام به تعویق افتاده شاید 30 آذر اینجا باشه و مدام از ذهنم میگذره اینبار اگه در چنین تاریخی کنارم باشه شاید پرخاطره ترین و زیباترین یلدای عمرم رو داشته باشم...
پارسال شب یلدا پرهام زود خوابید و من بعد از یکساعت براش مسیج زدم ابراز ناراحتی کردم که در چنین شبی خیلی انتظارات داشتم در کمال تعجب بیدار شد زنگ زد کلی صحبت کردیم و ناراحتی تبدیل به شادی شدش...
- خیلی از خدا فاصله گرفتم میدونم خود ماها هستیم که دور میشیم دلم یه شروع دوباره میخواد شاید از فردا...فقط واسم دعا کنید.......
- چندماه پیش برای کسی کاری رو انجام دادم که قرار بود در ازاش مبلغی پول بهم بده که هنوز از اون پول خبری نیس........چقدر از این آدمای بدحسابی که از نظر مالی مشکلی ندارن بدم میاد...
- آرزو میکنم صبح چشمام رو که به روشنایی باز میکنم از نظر جسمی حالم خوب شده باشه و از نظر روحی پر از امید باشم...
بمون
دل من فقت به بودنت خوشه
در پناه خدا
سلام
اخی!
البته امسال هم محرمه! شب یلدا حال نمیده!
تو هم که خجالتی هستی! خب بگو پولتو بده!
امان از این حساسیت من و تو! پدرمو در آورده!