- گاهی شوخی و جدی پرهام رو اصلا تشخیص نمیدم مثل امروز هنوز نمیدونم شوخی میگفت جدی میگفت
اگه جدی میگفت یعنی....
و اون موقع من باید چه فکرایی کنم...........
*
- این روزا کلمه اعتماد به نفس مدام در حال گذره از ذهنم ...
فرضیه جدیدم اینه :
شاید چون اعتماد به نفسم کمه خیلی مهربونم....قضاوت نمیکنم و سعی میکنم کسی رو ناراحت نکنم...
*
تا عید قرار نیست پرهام رو ببینم...زمان طولانیه...
من و سهیل بعضی وقتا که از شوخی های هم دلخور می شدیم باعث شد تا یه علامت رو وقتایی که شوخی می کنیم آخر اسمس هامون بنویسیم! البته هنوزم بعضی وقتا منو میزاره سرکار جدی جدی میشه یه شوخی گنده! می کنه بعد من شوکه دهن باز بعد میگه شوخی کردم و هر هر می خنده به من!!!
آبجی این فرضیه ات رو من که اگه تست کنی باطل میشه که!
تو این دنیا مهربون و مهربونی خیلی کم شده ...... خیلی کم ... تو نزدیکان هم روز به روز کمرنگ تر ... اینکه تو مهربونی رو باید به آقا پرهام تبریک گفت که صاحب یکی از خوش قلب ترین دخترهای دنیاس ...
اعتماد به نفس هم با یه کم تلاش و خوندن دو تا کتاب مفید و کارا حل میشه...
مهربون بمون