تغییرات


- از رزی میپرسم دوسال پیشم واسم سخت بود دوری از خانواده؟

میگه نه...میگفتی میتونی تحمل کنی...

لبخند میزنم ادامه میدم این یعنی اینکه من خیلی عوض شدم؟


- خیلی سخته ، کاش میشد زمان رو به عقب برگردوند...


- چنان سردرگم هستم که حتی نمیدونم با پرهام در مورد چه چیزایی صحبت کنم...


- محتویات کمدم تقریبا خالی شد...

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر فروردینی سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 02:05 ق.ظ http://farvardini.blogfa.com

من تمام مدتی که واسه کنکور میخوندم به این فکر می کردم که اگه قبول شم حتما یه جشن بزرگ میگیرم و حالا حتی حوصله خودمو هم ندارم!!!!!!!!
ذوق و شوق واسه دانشگاه که ندارم هیچ تازه بدمم میاد

پسرا با ما خیلی فرق دارن شاید استرس اونا کمتر باشه
نمیدونم
اما اینا همش مال دوران آماده شدن برای ازدواج و مراسم هستش
مطمئن باش روز عروسی اینجوری نیستی و احساساتت فوران می کنه

این کمد خالی کردن رو که خوندم بغض داشتم :|

شیما سه‌شنبه 22 شهریور 1390 ساعت 10:07 ق.ظ

واقعا ای کاش میشد زمانرو به عقب برگردوند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد