-تو واحد نشستم ناخودآگاه بغض میکنم بشدت دلم تنگ شده برای مامانم ، برای بغل کردن بوسیدنش، از خدا می خوام همیشه سالم نگهش داره....
- صبح ساعت ۸ بیدار شدم شروع کردم آشپزی کردن تاس کباب با برنج درست کردم البته برنج رو دم ندادم گذاشتم واسه ظهر
- عاشق دیدن سریال انتقام هستم چند وقت ندیده بودم برای همین موندم که ببینمش بعد بیام البته فقط صداشو می شنیدم چون مشغول تمیز کاری بودم....
- دیشبم اونقدر خسته بودم که وسطای بفرما شام ، روی مبل خوابم برد ،پرهام بعد صدام زد که برم سرجام بخوابم...
- کلی تایپ گرفتم ، کلی کار می کنم تا یادم بره دورم....
kash kheili ha ino mifahmidan
ناراحت نشی گلم اما یه چیزی که من این مدت بهش رسیدم اینه که اگه اوایل زندگیت از روی محبت یه کاریو که تا اون حد وظیفت نیست از روی لطف انجام بدی بعد یه مدت دیگه میشه جز وظایفت!
کارت رو انجام بده اما کم و واسه سرگرمی و یه گوشش هم واسه خرجی روزمره.
اما از جسم خودت مایه نذار واسه کار
(آره عزیزم همون جای قبلی)
آجی راستی خیلی خوشحالم میری سرکار
کارت دقیقا چیه؟
نه من یه سال ِ دیگه نمیرم سرکار
آپم
اگر دوست داشتی بیا