کینه تمومی نداره


- دیروز طبق همه وقتایی که اینجام پنج شنبه بازار رو از دست ندادم با بابا رفتم پر از گرد و خاک بود حسابی شلوارم خاکی شد به محضی که برگشتم حموم رفتم لباسام رو انداختم تو ماشین

ولی نتیجه این چرخیدن این بود که 3 تا شلوار دیگه به کلکسیون شلوارام اضاف شد نمیدونم چرا از وقتی که اومدم اینجا فقط چشمم شلوار می بینه...


*

نمیدونم این کینه ها کی تموم میشه...

دیروز پرهام رفته بود دندون پزشک قابل توجه که مامانشم همراهش برده بود...پارسال اوایل من دندونم درد می کرد تنها لطفی که پرهام کرد این بود که آدرس بده بگه این قسمت دکترا هستن برو...تنهایی رفتم عصبی کشی کردم و...


دیروز باز پریدم بهش گفتم اگه دوهفته است مامانش یه زنگ نمیزنه بخاطر تویی هست که به مامانت نمی گی عروستو نمی خوای و...

گفتم مریض بودم بچه سقط کردم در کمال ناباوری پررویی میگه: بچه ای در کار نبوده ...


یعنی این همه من درد کشیدم ، خونریزی داشتم اون ساک کذایی چون بچه نبوده من سزاوار بی توجهیم!


*

اون اوایل که خونریزی داشتم آجیش که اومد عیادتم گفت هنوز 4 تا بچه می خوای وقتی گفتم آره گفت فعلا تو فقط بلدی بچه خراب کنی...!

*

اینقدر حرف ازشون شنیدم که پر از کینه ام...حتی تو دوست داشتنم نسبت به پرهامم تاثیر گذاشته...

*

بگذریم دیروز از عصر افسی خونمون بود بعد از اون من رو رسوند خونه رزی.....کلی خوش گذشت ...

رزی بارداره یعنی ما بین 10-13 فروردین زایمان داره آجی کوچیکشم یعنی راضی  همزمان با من باردار شد و این بارداری دوم خیلی کم حوصله اش کرده...

ساعت 12 شب رزی رسوندم خونه


*

دیشب تا حالا به خودم قول داده بودم در موردشون ننویسم ولی گویا نمیشه من با تمام وجودم سعی می کنم این نشدنی رو شدنی کنم...

نظرات 3 + ارسال نظر
دختر بهانه گیر جمعه 18 اسفند 1391 ساعت 04:48 ب.ظ

سلام آجی
خوندم... خیلی ناراحت شدم.... کاش اونقدر عقل تو سرم بود بهت مشاوره بدم...
بذار نظرم رو بگم فقط!
زندگی با عشق اول ولی اینطوری اش فایده نداره...یه کاری کن... نمی دونم چه کاری... ولی سعی کن زندگی ات رو رویایی کنی....
اونقدر تلاش کن تا درس شه....من فکر کنم میشه...
اگر زبونم لال همینطوری ادامه پیدا کرد باید یه تصمیم دیگه واسه ادامه زندگی ات بگیری...
میدونم شاید از دستم دلخور شی ولی به نظرم خیلی خوب شد تو این شرایط مامان نشدی....
اون کسی که آدم رو می خواد اگه تو صورت آدم هم آبگرمکن بترکه ترکش نمی کنه... اگه حتی هیچ وقت مامان هم نشه از گل بهش کمتر نمی گه...
آجی راجب فیس بوک هم من رو ببخش. نمی دونم چه طوری توضیح بدم که از دستم دلخور نشی واسه همین اسمس رو جواب ندادم... الانم نمی دونم چی بگم! بذار به موقع اش.
آجی گرفتاری یا از دستم دلخوری؟!

فاطیما جمعه 18 اسفند 1391 ساعت 06:41 ب.ظ http://afkarebaygani.blogfa.com

ای وای من....
پرتو جان اصلا اهمیت نده.چیزی که مهمه تویی و همسرت و آرامش بینتون.نگهش دار...

مریم و محسن شنبه 19 اسفند 1391 ساعت 09:02 ق.ظ http://salysky.persianblog.ir

بهشون فکر نکن
زندگیتونو با این حرفا خراب نکن عزیزم
در مورد بچه ام خواست خدا بوده ان شاالله سالم باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد