حرفای تلخی که شاید بهتر بود گفته نمی شد.


دیشب تو راه نمایشگاه پاییزه بودیم که پرهام گفت: تو عقد به من گفته که من کار به کار زنت ندارم حالش رو نمی پرسم چون خودت خواستی و...

بعد از شنیدن این حرف دپرس شدم ، چون اگه قبلاً می دونستم شاید هیچ وقت گله گذاری نمی کردم ...شاید هیچ وقت این همه خودم رو اذیت نمی کردم...

در ادامه گفت واسه چی آقا می گه دوری دوستی، بخاطر اینه که مامان با تو نمی سازه...


نمایشگاه شلوغ بود و قیمتاش خیلی خوب بود اما من فقط 2 تا قاب عروسکی کوچولو خریدم ...  و اسنک خوردیم بعد از اونم رفتیم بستنی آوازه و آب هویج بستنی خوردیم...


اما تلخی اون حرف موندگار شد یه جایی که زمان می بره تا از یاد بره ، تاحالا کسی نبوده که بدش بیاد از من هرکسی هم منو دیده خوشش اومده ....


20 شهریور قراره مامانینا بیان اینجا

12 شهریور هم رزی و خانواده اش حرکت می کنن سمت مشهد بعد میان اینور

من لحظه شماری می کنم واسه دیدار دوباره

نظرات 24 + ارسال نظر
دنیای کوچیک منومهدی دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 09:02 ق.ظ http://lahazatetanhayiham.blogfa.com/

چرا اینجوری گفته

هیچکی جای مادر ادمو نمیگیره.....من که هم از خونواده خودم دورم هم خونواده شوشو...چند روزی هم که میام مرخصی دوست دارم زودتر برگردم خونمو اونجاموندنو دوست ندارم
خودتو ناراحت نکن عزیزم همشون عین همنننننننن

دنیای کوچیک من ومهدی دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 09:17 ق.ظ http://lahazatetanhayiham.blogfa.com/

واااااااااااااااای تازه نوشته هاتو خوندم......کفری شدما

چرا باهات اینجوریه....فدا غریبیت بشم میتونم درکت کنم که چی میکشی اونجا...سخته خیلی سخته که از خونوادت دور باشیو بخوای این رفتارارو تحمل کنی

مهرگل دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 09:36 ق.ظ

به نظرم از ذهنت بنداز بیرون و زندگیتو بکن
دلشم بخواد عروسی مثل تو داشته باشه
رفت و امدتو محدود کن
انشالله موقعیتی هم پیش بیاد که خونه تونوعوض کنید دیگه مشکلات کمتر و کمتر هم میشه
خوش به حالت هست اساسی پس

neda دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 09:58 ق.ظ http://donyayeinrozayeman92.blogfa.com

سلام عزیزم اول از همه خیلی خوشحال شدم مامانتینا دارن میان میدونم که خیلی بهت خوش میگذره عزیزم شایدم ازت خوشش میاد خودمون که از دل آدما خبرنداریم که.........راستی ما عااااااااااااااااااشق آب هویج اونم از نوع بستنی دارشم

ارغوان دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 10:17 ق.ظ http://ye-rooze-khoob-miad.mihanblog.com/

خودتو اذیت نکن عزیزم اونا خودشون ضرر میکنن
چون شب و روز در حال فکر کردن بهت هستن که وقتی میبیننت هزار و یک حرف واسه گفتن داره
بهش فکر نکن خیلی زود متوجه میشند

جلبک دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 10:48 ق.ظ http://jolbak2.blogfa.com

سلوم من اومتم شرمنده دیر اومطم اغا من رمزای پست قبلیات یخوام من که خوشم میاد ازتخوشحالم خانوادت دوباره میبینی

مستانه دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 11:01 ق.ظ http://asheghyhayam.blogfa.com

مهربان خودت رو اذیت نکن بی خبالش باش اون که این حرف رو زده مطمئنن بخاطر اینه که تو غریبه ای و اون میخواسته خودش برا پسرش زن بگیره از قدیم گفتن دوری و دوستی ازشون فاصله بگیر اگه پیش اونا زندگی میکنی بهتر از اونجا برید حتی اگه کرایه خونه رو تو ازجیب خودت دادی خیلی مواظب شوهرت باش به هر ترفند زنونه ای که شده موااظبش باش چون مادرشوهرت خطره بانو آرام آرام پرهام رو برای بلند شدن از اون خونه راضی کن

مستانه دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 11:04 ق.ظ

پرتو جان یه سوال داشتم وقتی یه عکس آپلود می کنم و تو وبلاگ میزارم حالت لینک پیدا میکنه یعنی میری روش و کلیک میکنی به صفحه آپلود عکس بر می گرده ؟ چیکار کنم

دخترخاک دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 11:16 ق.ظ http://www.dokhtarekhak.blogfa,com

حرف باد هواست بیخیالش

چقدر خودت رو تحویل گرفتی حالا بذار یه نفر ازت خوشش نیاد

zimzim دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 11:22 ق.ظ http://www.zara-asa.blogfa.com

سلام پرتویی
ب امید دیدار مجدد...
عزیزم میدونم سخته این حرفا ولی مهم همسرته و اینکه حتی اگ همه دنیام باهات بد باشن و ازتو خوششون نیاد برات مهم نباشه چون اونیکه باید خوشش بیاد میاد....
خصلت های مادر شوهرانس دیگ....شاید اگر دور بشین از هم برای شما و مادر همسرت بهتر باشه و ایشون قدری به خودشون بیان

اِلےツ دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 11:57 ق.ظ http://goldheels.blogfa.com/

عزیزم من که ندیدمت..

پرنسس یخ دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 12:38 ب.ظ http://misswinter.blogfa.com

راست میگی حرف تلخی بوده بهت حق میدم
اما عزیزدلم قلبتو که جایگاه عشقه باناراحتی پرنکن

گیلاس آبی دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 05:19 ب.ظ http://thebluecherry.blogfa.com

سایرا دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 05:25 ب.ظ

منظور نوشته هاتو نفهمیدم

مادرشوهرت این حرفارو زده ؟؟؟

آمارین دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 06:10 ب.ظ

پرتو جان میتونم رمز پستای قبلو داشته باشم؟

توت فرنگی دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 06:33 ب.ظ http://mehraban-hamsar.blogfa.com/

ای جانم ... من که هنوز کامل خاطرات سفرتو نخوندم اما برات کلی خوشحالم .....
بابت اون حرف
بیخیال عزیزم
خودتو اذیت نکن
همیشه خوش باشی
راستی مرسی زیاد بابت رمز

توت فرنگی دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 06:33 ب.ظ http://mehraban-hamsar.blogfa.com/

عزیزم ج کامنتت واسه پست تلخ رو همونجا زیر کامنتت دادم
واسه همه همینکارو کردم هم اینکه سوال یکی ممکن بود سوال دیگری هم باشه و هم اینکه نخواستم تو وبهای خودتون بنویسم ...

فاطمه(حرف دل) دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 07:02 ب.ظ

سلام پرتو جون

چطوری خوبی؟

دلم برات تنگولیده بود

بالاخره امروز یه کامپی گیر آوردم

ظاهرا مسافرت رفته بودی .بهم رمزتو داده بودی؟!

به بعضی حرفا نباید فکر کرد فقط اذییت میشی

بوووووووووووووووووس

گلابتون بانو دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 07:30 ب.ظ http://golabatoonbanoo.blogsky.com/

این جوری اقلا تکلیفت با اونا معلومه! خواستن که زوری نمیشه.

جلبک دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 07:36 ب.ظ http://jolbak2.blogfa.com

اپم بدو بدو

نازدارخانوم دوشنبه 4 شهریور 1392 ساعت 08:24 ب.ظ http://zanedivoone.persianblog.ir

مادرشوهرتو میگی دیگه پرتو؟؟
اخه چرا همچین حرفی زده؟؟ مگه راضی نبوده با ازدواجتون!!
ولی پرتو شوهرت خوب باشه کافیه...کو..لق بقیه!!

Miss April سه‌شنبه 5 شهریور 1392 ساعت 12:42 ق.ظ http://miss-april.blogfa.com

من پاراگراف اول رو متوجه نشدم

خانوم میم یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 12:28 ب.ظ http://mim69.blogfa.com

فدای سرت اصن خودتو ناراحت نکن بیخیال باش اهمیت نده اگه بدنه برات مهمه بدتر میکنه

ژامپول بانو سه‌شنبه 12 شهریور 1392 ساعت 11:45 ب.ظ http://jampool.blogfa.com

عزیزم این حرفو کی گفته بوده؟ مادر شوهرت؟
واااااااااااااااااای چه خوب که مامانت اینا میان. خیلی واست خوشحال شدم عزیزم
البته ببخش که دیر دارم ابراز احساسات میکنم!! مسافرت بودیم ببخش که خبر ندادم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد