- آخرین امتحان برخلاف تصوری که داشتم خوب دادم...
- بیشتر وقت امروز رو صرف آماده کردن سایت اداره واسه کاروزی کردم...
*
چقدر کیف کردم وقتی یکی از این کامی ها در برنامه بفرما شام به مریم 2 داد چون دیروز ناحق مریم بهش امتیاز داد....
*
شب رزی با پسرش و مبینا خونمون بودن کادوهای مبینا رو بهش دادیم ...
*
وقتی بهت زنگ زدم از تن صدات متوجه بی حوصلگی عصبانیتت شدم واسه همین زنگ نزدم تا خودت زنگ بزنی...
خداروشکر میکنم که اونقدر میشناسمت که زود تغییرات روحیت رو متوجه میشم...
*
عشق من
بیشتر از همیشه دوستت دارم و چقدر دوست داشتم تو تمومی لحظه های امروز پیشت میبودم و با سکوتم بهت آرامش میدادم...
- میخوای بری سربازی؟
- برو تا دیرت نشده
- میخوای ناهار بخوری؟
- الان کجایی؟
- میخوای بخوابی؟
- میخوای بری شرکت؟
- کی میری خونه؟
- رسیدی خونه؟
- میخوای شام بخوری؟
- میخوای بخوابی؟
- خوب باشه هوا سرده برو بخواب
و...
هر روز این سوالای خسته کننده رو دارم از پرهام میپرسم
*
خوشحالم که زود متوجه شدم داشتم نقش همسر و مادر رو قاطی میکردم ...
تو خواب و بیداری تلفنش رو جواب میدم میگه نتم بیا....
میام نت چه لذت خاصی داره چت کردن با او...
پر از دوس داشتنش میشم ،پر از لذت از کل کل کردن با او
وقتی میاد نت نزدیکترمیشم احساس میکنم نزدیکمه
*
واسه تولدش کادو رو انتخاب کردم ولی انتخاب مدلش رو به عهده خودش گذاشتم که میگه اصلا نمیخوام...
یکی بهش بگه من دلم میخواد واست گوشی بگیرم خوب
*
آخرین امتحانمون یکشنبه است....
پست ویولت تکونم داد منم مثل همین شخصیت مریم خانوم هستم....
*
دوس دارم پرهام در طی روز واسم کلی حرف بزنه از هرچی از آرزوهاش گرفته تا خواسته هاش و کارایی که به انجام رسونده...
حتی گفتن اینکه الان چی پوشیده هم خوشحالم میکنه
دلم میخواد پرهام بدونه وقتی آخر شب ازش میپرسم امروزت رو چطور گذروندی واسه این هست که دوس دارم درمورد تموم ساعتی که من نبودم واسم حرف بزنه تا دلتنگیم کاسته بشه...
میدونی پرهام دیشب تکون خوردم از اینکه گفتی این جمله هه چیه یاد گرفتی...
میدونی این جمله هم رفت جز ممنوعاتی که دیگه بکار نمیبرم...
*
دوساعت دیگه امتحان دارم ، اصلا خوب نخوندم ولی پر از آرامشم بعد از امتحان شاید برم کتاب بخرم بعد برمیگردم خونه حداقل دوتا فیلم خوب میبینم...