مزه شیرین


میدونی چی مزه میده؟

اینکه 2دقیقه قبل بیای تو دفترم ، من بهت بگم موهات نامرتبه، و تو همون موقع بری تو آرایشگاه رو برویی موهاتو کوتاه کنی...


(درحال کوتاه کردنه و من در حال لبخند زدن)


*

تو  پاساژ چند تا مغازه هست،

مغازه های کناری من، گیم نتی و فروشگاه مواد نیروزا (واسه بدن سازی)، مغازه روبه روییم بیمه و مغازه های کناری بیمه ای کتاب فروشی و آراشگاه....

این سه تا مغازه رو برویی در تیررس من هستند...

مغازه ته سالنم که دو دهنه است واسه شرکت پرهام هست...


*

شدیداً گرسنه امه، از الان دلم رو صابون زدم واسه ماکارونی که هنوز نخریدم و بپزم واسه ناهار



کاغذشون کن

- دیروز یکی از دانشجوهای محترم اومده به من میگه خانم یه تحقیق تو فلشم هست کاغذش کن!

 در جوابش می گم :من پرینتش کنم؟

 میگه نه یه کاغذ میاره و دوباره میگه کاغذش کن


- دیشب یه بنر در مورد کسب مقام ورزشکاران موی تای درست می کردم، بعد اون عکس تیمیشون ، یکی از پسرا لباس نپوشیده بود، آقاهه گفت نمیشه کاریش کرد، دیگه من یه عکس مشابه اش که بیرون گرفته بود رو اوردم ویرایش کردم گذاشتم بجای اون یکی....

از اولی که من کار می کردم هی این می گفت بسم الله ، یا خدا.... تا آخرش که نتیجه کار رو دیدطفلی شوکه شد که با فتوشاپ چه کارا که میشه کرد


- هفته قبل دوشنبه ، دوتا بروشور( در اصل 4 تا ، برای دو تا مدرسه بود) طراحی کردم، مشاورش اومد برد هیچ ایرادی هم نگرفت ، چهارشنبه اومد گفت نام واحد مشاوره رو آخر بروشور بزنید گفتم چشم....

شنبه اومد پرینتای درست رو دوباره گرفت ، یکشنبه برد به مدرسه نشون داد و گفتند باید بروشور تا اخر نوشته بشه بازم گفتم چشم ، بعد از ویرایش چند ساعتی، و پرینت دوباره تماس گرفته دیشب،میگه  نوشته ها غلط ویرایشی داره ، باز درستشون کردم حالا باز زنگ زده انگار بعضی کلمات را شما درست نوشتید حالا که چک می کنم...

یکی نیست بگه من وقتی اولین بار پرینت گرفتم شما وظیفه دارید بخونید نه اینکه بعد از 20 بار پرینت ، هر روز تغییر بدم............


- کمر دردم به طرز فجیعی  بیشتر شده، شبا که دراز می کشم خوبم....


- دیروز مامان پرهام، 3تا عکسای آتلیه ای پرهام ، با لوح تقدیراش رو اورد داد به پرهام ، بهش میگم چرا اورده میگه گفته شاید بندازمشون بیرون 

من کلی سر به سر پرهام گذاشتم، و به طور عجیبی مثبت فکر می کنم بخاطر این عکسا رو اورده که چند ماه پیش من میخواستم اسکنشون کنم که برای خودمم چاپ کنم، حتما همینجوره دیگه


- خیلی دوستتون دارم، خیلی زیاد

نعمت بزرگ من

- مامانینا تازه حرکت کردن، بودنشون یه نعمته واسه من...

دیشب مامان برای امروزم ناهار پخت گذاشت تو یخچال، بابا طبق معمول کلی سفارش کرد واسه آشپزی کردن که خودت رو نسوزونی...مواظب باش همه چیز رو با احتیاط بردار و...


- من کلی می خندیدم و خوشحال بودم بخاطر ابراز نگرانی هاشون


- نمیدونم اگه طلاهام رو بفروشم میتونم خونه بخرم؟ باید برم املاک و بپرسم ببینم قیمت خونه چقدره ، البته از خونه ها که یه مقدارش وام دارن


- دیروز خانواده من و پرهام مشترکاً رفتیم بیرون کلاً خوش گذشت، شب رفتیم واسه مامانینا بستنی گرفتیم بستنی برجی ، بابا هم که اصولاً بستنی نمیخوره فالوده خورد....


- یه بنر قرار بود از روی عکسی طراحی کنم ، اون لایه های عکس رو نتونستم پیدا کنم در نتیجه عکس رو اسکن کرده، حالا اون مشاور مدرسه خواسته بنر بشه ، برم ببینم میشه دستکاریش کرد کیفیتش بهم نریزه...


خیلی دلم میخواست باهاشون برگردم ، ولی پرهام نذاشت ، البته خودمم گذاشتم واسه عروسی پسرخالم برم...


- دوستتون دارم....



رمز یادداشت ، اول اسم واقعیم هست...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

انرژی فوران شده

- مامانینا به زودی میان و من پر از انرژی هستم....

- اینجا افتضاح هوا سرد شده، در صورتی که جنوب هنوز کولر می زننباید بخاری ها رو کم کم روشن کنیم...

- من پنیر گردویی خیلی دوست دارم، همیشه هم اون پنیر گردویی که می گرفتیم پر گردو بود...حالا که دلار افزایش پیدا کرده ، پنیر گردویی هم گرونتر شده، و گردوش خیلی کم شده

- کلا این روزا دست رو هرچیزی واسه خرید میذارم متوجه افزایش قیمتش میشم...

- آموزش فتوشاپ خیلی خوب یاد داده، من اونروز دوسه تا درساش رو انجام دادم هرکی میخواد فتوشاپش بهتر بشه یا اینکه یاد بگیره میتونه این درسا رو انجام بده...


- هر کدوم از مشتری ها از من می پرسه کجایی هستی جواب میدم میگه پس -----  گولتون زدن چجوری از اونجا اومدین اینجا

اصلا خودشون رو قبول ندارند چراشو نمیدونم

- دو روز پیش هم ناهار هم شام به عهده پرهام بود ، کلی مزه داد

- خیلی دوستتون دارم.....

توهم


-  در حال میکس کردن یه فیلم بودم پنجشنبه، ترانه ها رو که میزدم ناخودآگاه اشکام سرازیر شد از زور دلتنگی...

قبلنا داداش بزرگه تو اتاقش، ضبط رو روشن می کرد با صدای بلند، جوری که احساس میکردی دیوارا خونه در حال لرزشن ، منم تو اتاق بغلیش با لذت گوش می دادم...

اومدنش از بیرون، بیدار شدن از خواب و... با صدای ضبط همه خانواده متوجه می شدن...فکر کنم الانم همینجوری باشه....

الان که ازشون دور شدم عشق و علاقم 1000 بار بیشتر شده ، خدایا همیشه سلامت نگهشون دار....آمین...


پنج شنبه شب ، من کت ، با همون شلوار لی جدیده رو پوشیدم ، موهام هم صاف کردم ، اما یه روسری توری خوشگل سرم بود ... در کل خوب شده بوم....


- جمعه با همسری حیاط رو جارو کردیم... کلی شیطنت کردیم...


- دیشب کیک پختم ، اصلا هم مزه صابون نمیداد ، نشون به این نشون که کیک قبلی فکر کنم مقداری هم صابون داشته ، پرهام همش رو خوردهمین الانشم خنده ام درمیاد....دیشب بهش میگم داخل کیک قبلیه صابون بوده احتمالا، میگه تیکه آخریشم الان با چایی خوردم ...


- تا حالا دو - سه بار توهم بارداری زدم و بعد از اینکه متوجه شدم اشتباه کردم کلی گریه کردم ، پرهام بهم خندیده ، آقا من دیگه هیچ فکری سعی می کنم نکنم....


- من مامان و بابامو میخواممم


کلاه گذاشتن


- دیشب دلدرد شدیدی داشتم که اثراتش امروز یه جور دیگه بود

 - واسه شلوار لی قهوه ای خیلی گشتم یه مغازه ساده اش رو پیدا کردم خریدم رفتم بیرون مغازه بغلی 5 تومن ارزونتر میداد

میرم همون مغازه بهش میگم مغازه بغلیتون اینقدر میده خودش میره نگاه میکنه بعد میاد پولم رو بهم بده بهش میگم نمیخوام پس بدم فقط تخفیف بدید

مغازه بغلی مدلاش خیلی قشنگتر بود ولی چون اینجا 4 بار پرو کردم درست نبود پس بدم شلوار رو....


رفتم شلوارم رو کوتاه کنم که مغازه کناریش یکی از مشتری هام بود که براش کار انجام داده بودم صدام زد کلی سفارش داد با عکاس همسایشونم دوست شدم از بس من روابط عمومیم بالاست


کرایه مغازه هاشون خیلی پایین بود...ماهی 80 تومن ....متعجب شدیم....


*

حریم سلطان رو نگاه میکنید؟ اینقدر خوشم میاد از نوع ما گفتن ها............