- ادرس رو پیدا کردم مرسی این چهارمین وبلاگ خصوصیه که من امروز ازش نسخه پشتیبان گرفتم
- یادمه یه وب داشتم به عنوان 30 روزه ، همون 30 روز دوری که لیلا به من و پرهام تجویز کرده بود آدرس اون رو پیدا نکردم اصلا یادم نمیاد چی بود نمیدونم پاکش کردم یانه چون یه دفعه کلی از وب خصوصیا رو پاک کرده بودم...
- خیلی خوبه این خاطره ها، هرچند تلخ یادم میاد قبلا خواستنم چه شکلی بود حتی الان باورش سخته که من اینجوری میخواستم...
مثلاً این پستم
ازدواج نمیکنم،نمیخوام به هیچ مردی فکر کنم جز اون،
به مامان گفتم همین رو میخواستید دیگه؟تموم شدش،تموم شد تموم ِتموم
من به ازدواج فکر نمیکنم دیگه،بچه نمیخوام دیگه هیچی نمیخوام ،
شوهر نمیخوام................هیچ وقت دیگه اسم ِهیچ مردی رو به عنوان شوهر یدک نمیکشم ،هیچ وقت
۳ سال با یاد و خاطره یه نفر زندگی کردم،بازم زندگی میکنم،مهم نیست
دیگه تصمیمم جدی ِبرای ترک ِنت.............
آخرین پسته دیگه....
دوستتون دارم،تک تک آی پی هایی که ناشناس موندن ولی خواننده وبلاگم بودن....
ولی واقعاً حماقت بود این همه خواستن... به شدت دلتنگ خانواده ای هستم که خودم تصمیم گرفتم دور باشم ازشون بخاطر عشق
نشستم از وبلاگای قبلیم نسخه پشتیبان می گیرم آقا کسی آدرس وب قبلیم رو نداره عنوانش شاهدخت سرزمین ابدیت بود...تو گوگل سرچ می زنم پیدا نمیشه
دیروز:
از صبح برای کار شبکه بیرون بودی تا شب
بعد از خوردن یه دونه رولت، شروع کردم به پختن دمپختی که دوست داره
بعد از اون رفتم کل کمدای اتاق خواب رو بیرون ریختم شروع کردم به تمیز کاری...
آیینه و زیر تلویزیونی رو دستمال کشیدم، لباساش رو انداختم تو ماشین لباسشویی
بعد با خیال راحت دراز کشیدم رو مبل مشغول تماشای سریال کره ای «مزرعه بهشتی» شدم
و هر بار از خودم حسابی پذیرایی کردم، چندکیلویی دیروز چاق شدم از بس خوردم چیزای مختلف
دیشب:
ساعت 21:30 اومد گفت میخواد بره تهران تو این هفته و من تاکید کردم شب نمی رم خونه مامانشون...
یعنی هرچی فکر میکنم نمی تونم برم جایی که راحت نیستم اونم تنهایی بدون پرهام...
- جمعه شب خونه خاله پرهام رفتیم روضه داشتن و اشکایی که ریخته شد اونجا بود، با تموم وجود خواستم که برگردم شهرمون...
- شنبه عصر، خونه مادربزرگ مادری پرهام رفتیم ( یه شهر دیگه) حلیم داشتن بپزن، بماند که چقدر دلم گرفت از سردی های مادر پرهام و خوش رفتاری هایی که با عروس آجیش داشت...
(کودک درونم کلی حسودیش شد که موقع خوابیدن سراغی از من نگرفت بلکه عروس آجیش رو کنار خودش جا داد ، من مجبور شدم خودم برم پتو برای خودم بیارم یه گوشه دراز بکشم تا صبح بخاطر بدی جا، پاهام رو جمع کنم نخوابم )
- یکشنبه عزاداری اون شهر رو دیدم ، دسته ای زنجیر زنی که تا به حال به اون بزرگی ندیده بودم و بعد امامزاده ، زیارت اهل قبور برگشت به خونه...
روی هم رفته خوب بود و خوش گذشت، حتی با تموم اون سردی هایی که باعث می شد اون لحظه دلم بخواد بکشمش کنار بپرسم چرا؟
- دیشب اولین برف پاییزی 91 رو دیدم و چه دلنشین بود قدم زدن توی اون برف، ترس لیز خوردن چنگ انداخت به بازوی مردت...
- اومده و میگه :خانم یه دی وی دی مداحی دارم برام پرینتش کنید
- مداحی رو که نمیشه پرینت کرد، براتون می گردم اگه تونستم متن مداحی ها رو از اینترنت می گیرم براتون
- عاشق دفتری شدم که طراحی و چاپ کردم البته فنر بندیش با پرهام بود حالا بعد عکسش رو می گیرم می ذارم....فایلشم سرفرصت می ذارم شاید کسی خواست برای خودش کپی کنه استفاده کنه...
4 تا جدول درست کردم هر کدوم چند ردیف دارن
درآمد دفتر...
هزینه دفتر
هزینه منزل
درامد و هزینه روزانه
و دوتا جلد خوشگلم براش طراحی کردم...
- کلی کار گرفتم که شامل تایپ ویرایش و پاور پوینت میشه تقریباً هیچ کاری نکردم...
- دیشب پرهام شام پخت حسابی مزه داد...
- من برم به کارام برسم که زود تموم کنم بیام پستهایی که نخوندم رو بخونم
- دوستتون دارم:-*
- دیروز از ساعت 11 رفتی 3 برگشتی ناهار خوردی باز رفتی تا شب...و دیشب من چه حس بدی داشتم
برگشتی کلی سربه سرم گذاشتی ، ورق بازی کردیم تا یه ذره خنده برگشت به صورتم...
- فک کن زندگی ها دیگه رو با خودمون مقایسه می کنم می بینم این راهی که ما پیش گرفتیم درست نیست، هر چی پول در میاریم خرج میشه یعنی عملاً هیچی نمی مونه برای پس انداز کردن، پرهام هم در به در داره می گرده واسه یه خونه 99 ساله خوب من راضی نیستم بهشم گفتم ولی مانع خریدنش هم نمی شم...قرار شده من پول قرض بگیرم...
- دیروز بافتنی هام رو ساعت 11 انداختم تو ماشین لباسشویی ، مثلا جوری کد بهش دادم که مخصوص لباس پشمی بود که زیاد فشار نیاد 73 دقیقه ای باید تموم می شد
ماشین هنگ کرد نشون به این نشون تا ساعت 6 همینجوری برای خودش می چرخید دیگه آخرش خاموشش کردم زدم رو خشک کن که 15 دقیقه ای درش بیارم باز هنگ کرد در ماشین باز نشد مجبور شدم دوباره از خشک کن استفاده کنم...
دلم سوخت به تمام معنا برای بافتنی هام
- امروز بعد از مدت ها با دوستم رفتم طلبم رو از یه عکاسی گرفتم، 5 تومنم برای خودش تخفیف داد منم حوصله کل کل نداشتم اصلا به روی خودم نیوردم...
- اوضاع مغازه افتضاحه ...اینجوری پیش بره کرایه مغازه هم در نمیاد...
- میخوام یه دفتر برنامه ریزی طراحی و چاپ کنم که این ماه معلوم بشه من پولامو چیکار می کنم...
- دوستتون دارم.................