این روزها تو سکوت تلخی به سر میبرم...
*
پرهام شنبه بعد از ظهر برگشت به شهرشون
*
مامان 5 شنبه شب از سوریه برگشت...
کمتر از یکساعت دیگه میتونم ببینمش و دوباره تو چشمای مهربونش خیره بشم
خدایا شکرت بخاطر بودنت در کنارمون
- بیشتر از 12 ساعت خوابیدم و هنوز دلم میخواد بخوابم...
- دیروز تا حالا دکتر خودم شدم از داروخونه قرص کپسول گرفتم سرساعت میخورم به این امید که بهتر بشم...
- دنیای درونم عجیب خواب رفته ،هیچ حس و اشتیاقی نداره ،گیجه گیج...گاهی فکر میکنم شاید پشت این سرماخوردگی های مکرر و طولانی بیماری دیگه ای هست...
- عکسا رو بردم برای چاپ و امروز قراره تحویل بگیرم ، اولین سفارش جدی بود که گرفتم ،متوجه شدم چقدر کار عکاس ها سخته ،خیلی چیزا در مورد عکاسی نمیدونم ولی راغبم به این شغل...
- این روزها چنان صورتم بی روحه که هرکسی از دور متوجه میشه بی روحه بی روح عاری از هرنگی حتی از نوع مصنوعی...
- در گذشته شنیده بودم که" آدم ها بیشتر حرفای جدیشون رو در شوخی میزنن" چقدر به این جمله عقیده دارید؟ درسته اصلا؟
فاصله ها روز به روز بیشتر میشن
معیارها به فراموشی سپرده شدن
چشمم رو بستم رو تموم کارایی که دوست داشتم انجام میشد نمیشه
شاید چیزی به زبون نیاره اما عجیب دردناکه باورکردن شکست خودش
صدای طالب زاده تو فضا پیچیده که میخونه همه چی آرومه من چقدر خوشبختم...
بابا در اتاق رو باز میکنه میگه من چقدر خوشبختم که میخوام برم نون ۹۰ تومنی بگیرم...:-l
*
با تموم وجودم نمیخوام ذهنم رو درگیر این مسائل کنم نمیخوام بترسم از آینده...
بعد نوشت: بابا برگشته با دلخوری میگه همون نونا هستش... :))
یلدای ۸۹ در خاموشی میگذره...
*
عصر رفتم دکتر ، آمپول زدم امیدوار بودم بهتر بشم ولی عطسه های پی درپی نای نفس کشیدن رو ازم گرفته...
*
یلداتون مبارک
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی | دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی | |
دایم گل این بستان شاداب نمیماند | دریاب ضعیفان را در وقت توانایی | |
دیشب گله زلفش با باد همیکردم | گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی | |
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند | این است حریف ای دل تا باد نپیمایی | |
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد | کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی | |
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم | رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی | |
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست | شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی | |
ای درد توام درمان در بستر ناکامی | و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی | |
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم | لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی | |
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست | کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی | |
زین دایره مینا خونین جگرم می ده | تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی | |
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد | شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی |