-
کسالت جسمی و سردرگمی
چهارشنبه 26 تیر 1392 09:28
- دو سه روزی به شدت مریض بودم ، بعد از شکستن روزه ی شنبه اونم ساعت 4 بعد از ظهر ، حسابی سرگیجه و ضعف داشتم جوری که بعد از ظهرا دفتر رو تعطیل می کردم می موندم خونه - تا دیروز که حالم بهتر شد در عوض پای سمت چپم کامل درد می کرد مثل گرمی زدن ، دستم که بهش می خورد آتیش می گرفتم در نتیجه دیروز بعد از ظهر هم تعطیل کردم که...
-
آرزوها
یکشنبه 23 تیر 1392 09:35
به توصیه این وبلاگ می خوام از آرزوهام بنویسم. آرزوهای اصلی - بزرگترین آرزوم برگشتن پیش خانواده امه ... - مامان شدنمه که به دلایلی هی عقب می افته ... - از نظر مالی به ثبات نسبی برسیم و آرزوهای فرعی: - - چرمایی که خریدم رو همه تبدیل به کیف کنم - کلاسایی که دوست دارم رو حتما برم - ... * یه نفر رو پیدا کردم که با حقوق، 2...
-
بازگشت و امیدواری و انتظار
شنبه 22 تیر 1392 09:26
پرهام از وقتی من یادم میاد لاغر بوده همیشه می گفت بعد از ازدواج چاق می شه که امیدی کاذب بود ، هر از گاهی که یه خورده شکم در میاره من با خوشحالی امید دارم این یه ذره شکم همه جاش پخش شه این روزا هم یکی ازدلیلای خوشحالی من همینه * دیروز پرهام صبح بیدارم کردم گفت باباش از کو+یت برگشته طفلی دپرس شده بود واسه ماشین ، باهاش...
-
همینجوری
پنجشنبه 20 تیر 1392 11:11
- یکشنبه شب با مامانینا پارک رفتیم واسه شام جوجه کباب درست کردیم و اونشب حسابی خوش گذشت ... - دوشنبه صبح مامانینا رفتن.. - دیروز بعد از ظهر برای دومین بار عسلی رو دیدم و چقدر از کنار با او بودن لذت بردم * این روزا خبری از مشتری نیست تو این ماه مهربون من کرایه مغازه هم ممکنه در نیارم در نتیجه سعی نمی کنم به خودم بد...
-
روزهای رنگین کمانی
یکشنبه 16 تیر 1392 09:29
این چند روز خیلی بهم خوش گذشته مخصوصا ً دوست خوبم نرمین حاضر شد بعد از ظهرا بیا تو مغازه ام... چهارشنبه : واسه مامانی خورشت سبزی درست کردم داداش کوچیکه کلی غر زد که بد مزه است خودم که خیلی پیشم خوشمزه بود پنج شنبه بعد از ظهر با مامانی رفتیم طلافروشی دوتا النگوهاش رو داد یک تکپوش گرفتم تا ساعت 9 تو بازار بودیم حسابی...
-
خوشبختی
پنجشنبه 13 تیر 1392 09:28
لینکام پریدن... * تموم وجودم پر از خوشیه، پر از حس خوشبختی و آرامشم... کاش می شد بودن در کنارشون همیشگی بود... با این نوشتنم تابلو اِ مامانمینا دیروز اومدن و من دیروز تا حالا پر از انرژیم...
-
لینکام هنوز هست
سهشنبه 11 تیر 1392 09:30
لینکام هنوز سرجاشونن اولین کاری که کردم صفحه وبم رو باز کردم منتظر محو شدن لینکام بودم 1 جولای تموم شد دیگه؟ هنوز کار خاصی واسه لینکام من نکردم یعنی دیروز فقط بکاپ گرفتم یه سر به فیدلی زدم ... * دیدید گاهی دروغ کارساز می شه؟ نتیجه داد باباینا فردا حرکت می کنن و از الان نیش من باز هست و سرخوشم * تصمیم گرفتیم ماشین رو...
-
خیانت و کتک زدن دو خصوصیت خیلی بد
دوشنبه 10 تیر 1392 09:34
- تو این دوروز دوتا خبر بد از 2 تا بهترین دوستایی که اینجا دارم شنیدم که حسابی ذهنم رو آشفته کرده وسط این همه آشفتگی سعی می کنم شاد شاد باشم.... * شنبه مامانم زنگ زده سوال کلیک سک رو می گه و ازم میخواد تو اینترنت واسش نگاه کنم ببینم جوابش چیه خودش همزمان اونجا داره می گرده بعد برای اینکه منو اغوا کنه میگه اگه برنده...
-
خوشم میاد
پنجشنبه 6 تیر 1392 09:45
گاهی یه پست رو می بینی دلت میخواد تو هم بنویسی و من از این میل شدید استقبال می کنم شروع می کنم به نوشتن. من از اینکه صبح سر یه ساعت مشخص بیدار می شم خوشم میاد. من از اینکه با پرهام کارت های عروسی رو مونتاژ می کنیم خوشم میاد و خنده رو لبام موندگار میشه اون لحظات من از اینکه عاشق پرهام هستم خوشم میاد. من از اینکه همزمان...
-
ماه-واره قطع
پنجشنبه 6 تیر 1392 09:21
- دیروز با نگار بیرون رفتیم و حسابی خوش گذشت - از روز انتخابات به بعد شبکه های ماه+واره مدام پارازیت می اندازه جیم کلاسیک که کامل قطعه خیلی وقته نه حریم سلطان رو دیدم نه خبری دارم شمیم عشق چی شد نه اینکه من خدای حوصله هستم الان زدم قسمتای اخر حریم سلطان دانلود شن... - دوشب پیش مامان پرهام با همسایشون اومدن مغازه من و...
-
پراید
چهارشنبه 5 تیر 1392 17:22
- آجی بزرگه و شوهرش تصمیم دارن پرایدشون رو بفروشن قیمت کردن 13 تومن ، پرهام اصرار داره انصراف بدیم این رو بخریم و من چون دوست ندارم نمیدونم مدلش سال 89 یا 90 هست ولی خوب چون کار شوهرش با ماشینه و تو این 3-2 سالی که دستش بوده ماشین یه لحظه استراحت نکرده برای همین زیاد راضی نیستم ترجیح میدم نو باشه ... * - پرهام میگه...
-
بخریم یانه؟
سهشنبه 4 تیر 1392 15:58
- دعوت نامه دوم ماشین اومده ، قبل عید 10 میلیون دادیم و جالبه قیمت پرایدمون شده 16 میلیون و 200 ... یعنی 1 میلیون و نیم بیشتر از تصوراتمون میگه ماکه شانس نداریم پول رو می ریزیم بعد پراید مفت میشه بچه ها به نظرتون امکان داره ارزون بشه؟ انصراف بدیم ؟ × دیروز دعوت بودیم خونه مامان پرهام ، شله زرد داشت ، شنبه هم زنگ زد به...
-
دل حسود و متغیر من
یکشنبه 2 تیر 1392 09:12
- مثل اکثر روزها به محضی که به دفتر رسیدم صفحه فتوشاپ رو باز کردم که عذاب وجدانم کم بشه شروع کردم به نوشتن پست جدید - خیلی دلم میخواد برگردم به پرهام میگم بیا همین دفتر رو اونجا راه می اندازیم ولی حس و حال کار جدید رو نداره - من سعی می کنم که مثل روزای دوره مجردی باشم فراموش کنم شاد باشم حتی شده با خریدای کوچیک ولی...
-
دلتنگی های مکرر
شنبه 1 تیر 1392 10:25
پنج شنبه: قلبم حسابی سنگین بود، هر آن ممکن بود از ناراحتی سکته کنم، عجیب فضای خونه بسته بود با اصرار و خواهش از پرهام خواستم ببرم بیرون، حتی گفتم نیای خودم میرم پرهام شرکتش رفت من به بهونه خرید چسب یه خورده تو بازار چرخیدم با خرید مجله و چسب رفتم شرکت از شرکتشون یه فلش16 گیگ خریدم 40 تومن واسه تولد رزی که بعداً هر وقت...
-
آخه چرا؟
پنجشنبه 30 خرداد 1392 13:30
- دیروز بعد از همه ی این اتفاقات آجی بزرگه از اصف با اتوبوس اومد که پیش مامانش باشه... - دیشب عروسی دوست پرهام رفتم تموم شب تنها بودم هر از گاهی مامان و آجی داماد بهم سر می زدن...کلن جشن خسته کننده ای بود ولی بهتر از خونه بود - یه سفارش کارت عروسی داشتم که آدرسا رو تایید کرده بودند امروز آقا داماد اومد من 150 تا...
-
واقعیت
چهارشنبه 29 خرداد 1392 17:40
تازه با آجی بزرگه حرف زدم گویا هر حرفی من با مامان پرهام زدم به آجی بزرگه منتقل شده مامان پرهام ناراحت شده که من گفتم 50 تومن کار کردم رفتم باهاش میوه خریدم - چرا من میگم درآمد من بیشتر از پرهامه؟ -چرا من گفتم با فلانی گرم می گیری به من محل نمی دی؟ اجی بزرگه گفت یه واقعیته ، شما برای خودتون زندگی کنید خودتم می دونی و...
-
اول اسم
چهارشنبه 29 خرداد 1392 16:37
-
دیدار با دوست مجازی
سهشنبه 28 خرداد 1392 09:27
- دیروز بعد از ظهر عالی بود، چون قرار بود عسلی رو ببینم جالبتر از اون روز قبلش که صحبت کردیم متوجه شدم همیشه طبقه بالای ما ، کافی نت می اومده و چقدر این مدت نزدیک بودیم وقتی دفتر اومد کلی ذوق کردم اولین کاری که کردم اون کتابی که برای پرهام درست کرده بودم رو نشونش دادم با عذرخواهی شروع کردم به انجام دادن کار یکی از...
-
انتظار سخته
دوشنبه 27 خرداد 1392 10:48
- هر بار که باباینا زنگ میزنن منتظر شنیدن اون خبر خوشایندم... الان که زنگ زد با شوق منتظر بودم که گفت میخوام سیم کارتت رو به اسم خودت منتقل کنم آدرس شهر+کرد رو بده که گفتم شاید بیایم اونجا ادرس خودتون رو بده با اسم خودم... خدایا من امیدوارم که بشه ، خواهش می کنم، اونجوری به خیلی کارایی که دوست دارم انجام بدم می رسم. -...
-
انتخابات
شنبه 25 خرداد 1392 18:43
- یه انگشتر خریدم به سبک انگشترخُرم ولی یاقوتش زرشکیه جنسش از مس هست با تخفیف 50 تومن برام حساب کرد ( یه خورده واسه دستم گشاد ه که باید ببرم برام تنگ کنند) تقریباً این شکلیه ولی انگشتر خودم خوشگلتره به زودی عکسش رو می ذارم - مثل هر بار ریاست جمهوری بعد از دوره ی خاتمی آرزو می کردم کاش خاتمی کاندید شده بود، نمیدونم چه...
-
باعث شد بفهمم
شنبه 25 خرداد 1392 10:56
- در مورد کار من اصرار نکردم فقط خیلی منطقی شرایط خوب بودن اونجا رو گفتم ، گفتم اگه تو بخوای میریم و اون هم میخواد حتی به خانواده اشم گفته ولی مشکل این هست که فعلا اون اداره بخاطر بودجه میخواد صبر کنه - دیروز پرهام باعث ناراحتیم شد که هنوز ته دلم ازش دلخورم و تصمیم جدی گرفتم واسه اینکه به محضی که بچه دار شدم اگه کسی...
-
پیرو پست قبل
پنجشنبه 23 خرداد 1392 13:31
پیرو پست قبل - پرهام رو یه کوچولو ترسوندم که کار ممکنه جور نشه و این شوک لازمش بود گویا چون اعتراف کرد که واقعا امیدواره که بشه من ترسوندمش... - با اجیش صحبت کردم در مورد کار پرسید گفتم پرهام دودل هست بخاطر دوستش ایمان و آجیش اول گفت کار دولتی رو باید رو سر بره و بعدتر گفت البته پرهام آب و هوای بو+ شهر مشکل داره و...
-
حرف بزنید باهام
پنجشنبه 23 خرداد 1392 09:28
- پرهام بو + شهر که بود مدام می گفت کار خوبیه و اگه بشه عالیه و الان هیچی معلوم نیست... - تو راه که زنگ زدم گفت فقط بخاطر تو و اذیت شدنات می خوام برم... - دیروز که رفته بود سرکار تو راه برگشت به خونه همش از گرمی هوا گله می کرد و دو دل شده - ظهر که رسیدیم خونه گفت اینجا حقوق تو حدوداً دو میلیونه و منم که کارم خوبه...
-
اجابت دعا
چهارشنبه 22 خرداد 1392 14:12
دیروز بعد از ظهر اینقدر پاهام درد می کرد که موندم خونه و طبق معمول بجای استراحت کردن شروع کردم تمیزکاری کردن... چندبار هم خونه مادرشوهری تماس گرفتم که جواب نداد... تا شب ساعت 21 بود که دختر همسایه روبروییمون (فائزه) اومد پیشم گفت مادرشوهر با مامان و اجیم رفتن ستاد و منم تنها بودم اومدم این ور... ساعت 23 هم سفره کشیدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 خرداد 1392 10:57
- دیروز تا حالا خیلی اصرار کردم مامانمینا هم بیان و جمعه برگردن ولی مدام بهونه کار رو میارن و من نمی تونم جلوی ریزش اشکام رو بگیرم مدام به خودم می گم خودم خواستم و تصمیم گرفتم اینجا باشم ، نباید بخاطر دلتنگی خودم اونها رو تحت فشار بذارم ... ولی باز هم نمی تونم مانع ریختن اشکام باشم
-
2 هفته دیگه باید منتظر باشم
دوشنبه 20 خرداد 1392 18:56
- صبح اونقدر استرس داشتم که وسط اون همه کار زیاد رفتم بیرون... - پرهام با رئیس صحبت کرده بود و گویا 4 نفر دیگه هم پرونده تشکیل دادن و قراره 2 هفته دیگه خبر بدن... - وقتی فهمیدم 2 هفته باید تو انتظار باشم یه جورایی خورد تو ذوقم با اینکه به خودم گفتم امیدواری نمیدم به خودم ولی گویا دروغ بوده و میخوام برگردم میدونم اونجا...
-
دعا کنید لطفاً
یکشنبه 19 خرداد 1392 18:19
- پرهام الان تو راه بو+شهر هست و من اینجام... - دیروز خبردار شدیم پسرخاله برای پرهام یه کار پیدا کرده البته گزینش داره و من در حال حاضر نیاز به کلی دعا و انرژی مثبت دارم... هنوز به خودم اجازه خوشحالی کردن رو ندادم ولی با تموم وجودم از ته قلبم میخوام که این کار رو بتونه بدست بیاره و برگردم پیش خانواده ام... - خیلی دلم...
-
عکس کیف
شنبه 18 خرداد 1392 10:06
پنج شنبه شب با پرهام کباب گرفتیم و رفتیم پارک خوردیم ... خوب بود برای شروع و پرهام همش قبل از اینکه بریم تو پارک می گفت نمی شه بریم خونه بخوریم؟ دیشب به پیشنهاد پرهام بیرون رفتیم ، ساندویچ فلافل خریدیم و چون سلف سروریس بود و خودمون می گرفتیم عالی و خوشمزه بود... بعد از اونم بستنی فروشی رفتیم خیلی خوش گذشت... * این...
-
خوشحالم خووب
دوشنبه 13 خرداد 1392 17:29
- خیلی خوشحالم به این دلیل که دیدم یکی از بهترین دوستام (بهار) شروع کرده به دوباره نوشتن وبلاگش به این دلیل که چند روز تعطیلم و می تونم حس اعتیادی که به چرم دوزی پیدا کردم برطرف کنم - چند شب پیش خواب دیدم باردارم و با اینکه خواب بود تموم وجودم ترسید از اینکه دوباره اون اتفاق تلخ بیفته، وقتی برمی گردم پستای گذشته چقدر...
-
کیفی که دوختم(عکس)
یکشنبه 12 خرداد 1392 09:08
- سلام بعد از قرن ها می خوام عکس بذارم...این یکی از مدل کیف پولایی هست که دوختم... (مدلش رو پشت ویترین یه مغازه دیدم با فتوشاپ گلهاش رو طراحی کردم و نتیجه ش اینی شد که می بینید) - خوب من برم به کارهام برسم...دوستتون دارم