روزهای رنگین کمانی


این چند روز خیلی بهم خوش گذشته مخصوصا ً دوست خوبم نرمین حاضر شد بعد از ظهرا بیا تو مغازه ام...


چهارشنبه :

واسه مامانی خورشت سبزی درست کردم داداش کوچیکه کلی غر زد که بد مزه است خودم که خیلی پیشم خوشمزه بود


پنج شنبه

بعد از ظهر با مامانی رفتیم طلافروشی دوتا النگوهاش رو داد یک تکپوش گرفتم تا ساعت 9 تو بازار بودیم حسابی خوش گذشت بعد رفتیم شرکت با داداش و پرهام  رفتیم ساندویچی ، کباب لقمه خریدیم رفتیم خونه بعد از خوردنم با مامانم بابام یه سر به مادرشوهر گرام زدیم....

یه پیرهن برای بابا واسه روز مرد گرفتم که مامانم انتخاب کرد یه خورده بزرگ بود قرار شد شنبه عوض کنم


جمعه 

یه سر مادرشوهر و آجی بزرگه اومدن خونمون....

شبش رفتیم بیرون و پیتزا از کش لقمه خریدیم پارک لاله خوردیم حسابی چسبید


شنبه

با مامان طلافروشی رفتیم واسه روز زن براش یه انگشتر با نگین عقیق خریدم و لباس بابا رو بردم عوض کردم البته با یه مدل گرونترش

2 تا انگشتر نقره هم مال بابا و مادربزرگم پیشم بودن که حسابی سیاه شدن بودن و نگیناشون افتاده بود نگین واسش گذاشتم برقی که انداخت حسابی خوشگلشون کرد


*

تو همه این روزها لحظات عالی رو سپری کردم، از جمله:

ورق بازی های 3 نفره که هر بار منجر به جریمه شدن بیشتر یکیمون می شه

با مامان بیرون رفتنمون و خرید کردنای پی در پی


خوشحالم یه دوست دارم که دیروز از ساعت 4 نشسته بود پای مونتاژ کارت عروسی ها تا ساعت 2 شب ( پی در پی نه ) که 600 تا کارت رو مونتاژ کنه که من کنار مامانم باشم ...


*

واسه لینک چیکار کنم؟

خوشبختی


لینکام پریدن...


*

تموم وجودم پر از خوشیه، پر از حس خوشبختی و آرامشم...

کاش می شد بودن در کنارشون همیشگی بود...


با این نوشتنم تابلو اِ مامانمینا دیروز اومدن و من دیروز تا حالا پر از انرژیم...

لینکام هنوز هست

لینکام هنوز سرجاشونن

اولین کاری که کردم صفحه وبم رو باز کردم منتظر محو شدن لینکام بودم 1 جولای تموم شد دیگه؟

هنوز کار خاصی واسه لینکام من نکردم یعنی دیروز فقط بکاپ گرفتم یه سر به فیدلی زدم ...


*

دیدید گاهی دروغ کارساز می شه؟ نتیجه داد باباینا فردا حرکت می کنن و از الان نیش من باز هست و سرخوشم


*

تصمیم گرفتیم ماشین رو در بیاریم با تحقیقاتی که کردیم گویا قراره یه قطعه جدید  یورو نامی اضاف بشه به ماشینا در نتیجه گرونتر می شه


*

من هنوز کادوی روز مادر+روز تولد +روز معلم واسه مامانم و کادوی روز پدر رو نخریدم دیروز با نگار کلی طلافروشی نگاه کردم  دلم میخواست یه زنجیر واسش بخرم ...

نمیدونم صبر کنم با خودش بریم یا بخرم واسش؟


خیانت و کتک زدن دو خصوصیت خیلی بد


- تو این دوروز دوتا خبر بد از 2 تا بهترین دوستایی که اینجا دارم شنیدم که حسابی ذهنم رو آشفته کرده وسط این همه آشفتگی سعی می کنم شاد شاد باشم....



*

شنبه مامانم زنگ زده سوال کلیک سک رو می گه و ازم میخواد تو اینترنت واسش نگاه کنم ببینم جوابش چیه خودش همزمان اونجا داره می گرده

بعد برای اینکه منو اغوا کنه میگه اگه برنده بشم 3 میلیونش رو میدم به تو

و من میمیرم از خنده جایزه 23 میلیونی که خودم نقش عمده ای داشته باشم 3 تومنش واسه من


=> جواب پیدا نشد تماس نگرفت...ولی خداییش چه مامان شادی دارم من



*

شنبه دوستم پیشم بود به محضی که رسید صورتش اینقدر روشن شده بود من بهش گفتم چه ناز شدی یهویی زد زیر گریه حالش خیلی بد بود مردی که از سال 86 دوست داشته اونروز از یکی از همکلاسیهاشون خبر ازدواجش رو شنیده بود آرومش کردم و بعد که اسم عروس خانوم رو شنید گفت دروغه چون چند بار از خودم خواسته درباره فلانی تحقیق کنم برای دوستش  اما فرداش فهمید راسته

دیروز هرکارش کردم که بیاد اینجا تا آرومتر شه فایده نداشت

پسره دیروز بعد از اس ام اسای مکرر دوستم براش زنگ زده گفته من اره با چند نفر بودم میخواستم بینشون یکی رو انتخاب کنم...

من موندم وقتی با چند نفر بوده چرا به دوستم نگفته که این همه سال رو به پاش نشینه دلخوش به تماسای چند دقیقه ایشون نباشه...

الان زمان زیادی می بره واسه فراموش کردم و چقدر این حس بد و شکنجه آوره، چندسال پیش با تموم وجودم این حس رو درک کردم وقتی فکر کردم پرهام بهم خیانت کرده وقتی خوندم که پرهام رفته خواستگاری یه نفر دیگه...


میخوام تمام و کمال کنار دوستم باشم تا بتونه زودتر از این بهت و ناباوری بیرون بیاد...


*

یکی دیگه از دوستام دیروز یه مقدار پول لازم داشت اومد دفتر ، بعد گفت داره از شوهرش با وجود یه دختر 6 ساله جدا میشه، شوهرش ناشنواست و خصلت افتضاحی که داره اینه مست می کنه و حسابی می زندش...

و دوستم همه کار برای شوهرش تا به الان کرده ( با توجه به شناختی که یک سال و نیمه ازش دارم) گفت جدیداً عادت کرده دوستاشم میاره خونه و می ترسم دیگه...

امیدوارم زودتر مشکلش حل بشه


*


و من ، افتضاح دلم واسه مامان بابام تنگ شده  دیگه دیروز تا حالا شروع کردم به دروغ گفتن زنگ می زنم به مامانم میگم آره بابا گفته سه شنبه میاد و از خوشی دارم بال در میارم و پر از امیدم و...

به باباهه زنگ می زنم میگم مامان گفته قراره بیاید سه شنبه و...

از رو که نمی رم حتی به دروغ گفتم اگه بیاین باهاتون برمی گردم تا بلند شن بیان... 


*


این کار فقط از من بر میاد با فروشنده  چرم فروشی دیروز رفتم کلی تو بازار گشتم رفیق شدم


خوشم میاد

گاهی یه پست رو می بینی دلت میخواد تو هم بنویسی و من از این میل شدید استقبال می کنم شروع می کنم به نوشتن.


من از اینکه صبح سر یه ساعت مشخص بیدار می شم خوشم میاد.

من از اینکه با پرهام کارت های عروسی رو مونتاژ می کنیم خوشم میاد و خنده رو لبام موندگار میشه اون لحظات

من از اینکه عاشق پرهام هستم خوشم میاد.

من از اینکه همزمان به کار خونه و دفتر می رسم خوشم میاد.

من از آدمایی که به فکر دیگران هستند خوشم میاد.

من از آدمایی که موفق هستن و تو دفترم می بینم خوشم میاد.

من از اینکه من رو موفق می بینن خوشم میاد.

من از اینکه اینقدر مامان و بابام رو دوست دارم خوشم میاد.

من از اخلاقم حتی وقتی تعبیر به بچگی و سادگی می شه خوشم میاد.

من از اینکه تاپیم خیلی سریعه خوشم میاد.

من از قیافم خوشم میاد.

من از آدمهائی که وقتی میگم:با تخفیف قیمت دادم,دیگه چونه نمیزنند,خوشم میاد.

من از اینکه بخاطر چیزایی جزئی خوشحال می شم خوشم میاد.

من از اینکه زود فراموش می کنم خوشم میاد.

من از اینکه دوستای فراوونی دارم خوشم میاد.

من از اینکه روابط عمومی بالایی دارم خوشم میاد.

من از خودم خوشم میاد.


شما چطور؟

ماه-واره قطع


- دیروز با نگار بیرون رفتیم و حسابی خوش گذشت


- از روز انتخابات به بعد شبکه های ماه+واره مدام پارازیت می اندازه جیم کلاسیک که کامل قطعه خیلی وقته نه حریم سلطان رو دیدم نه خبری دارم شمیم عشق چی شد

نه اینکه من خدای حوصله هستم الان زدم قسمتای اخر حریم سلطان دانلود شن...


- دوشب پیش مامان پرهام با همسایشون اومدن مغازه من و اتفاقاً رفتارش بعد از اون جریانات بهتر شده 


- واسه ماشین دیشب به باباش کو-یت زنگ زد باباشم تاکید کرد که جناب داماد حسابی ماشینش رو دوونده...

احتمالا از امروز بی ماشین بشیم چون آجی بزرگه قراره ماشینشون رو بفروشن خرید فوری سمند ثبت نام کنن در نتیجه واسه کار داماد به این ماشین تا چند وقت نیاز پیدا می کنند.


- دلم حسابی برای مامانم تنگ شده هر شب خوابش رو میبینم اونقدر دلم تنگه که تو خواب با اینکه میدونم خوابه ولی دوست دارم کشدار باشه...


- نمیذارم به خودم بد بگذره سعی می کنم با کوچکترین چیزها شاد بشم


پراید


- آجی بزرگه و شوهرش تصمیم دارن پرایدشون رو بفروشن قیمت کردن 13 تومن ، پرهام اصرار داره  انصراف بدیم این رو بخریم و من چون دوست ندارم نمیدونم مدلش سال 89 یا 90 هست ولی خوب چون کار شوهرش با ماشینه و تو این 3-2 سالی که دستش بوده ماشین یه لحظه استراحت نکرده برای همین زیاد راضی نیستم ترجیح میدم نو باشه ...


*


- پرهام میگه انصراف بدیم فعلا صبر کنیم تا جناب روحانی بیاد سرکار ببینم چی میشه ... تا 15 تیر وقت داریم که انصراف بزنیم پس زمان کافیه برای فک کردن


ممنونم بابت نظراتتون و راهنمایی تون


*

عروس عمو پرهام اومده من برم....دوستتون دارم