عشق


سرکلاس بعد از حرف زدن با سارا ،حسابی دلم براش تنگ میشه ،گوشیم رو برمیدارم و مینویسم دلم خیلی میخوادت :-*

تا ساعت آخر بی جواب میمونم بارها به گوشیم نگاه میکنم شاید مسیج زده باشه، آخر سر به خودم شک میکنم شاید مسیج رو اشتباهی زدم بعد از چک کردن میبینم درست زدم...

کلاس تموم میشه میخوام برم ترمینال گوشی رو برمیدارم بهش زنگ بزنم ولی منصرف میشم و راه رو میگیرم...

هنوز ذهنم مشغوله که چرا جوابم رو نداد و هنوز دلم براش پر میزنه...

 

تا بعد عذرخواهی میکنه میگه اونقدر سرم شلوغ شدش که یادم رفت...


*

عجیب غریبه این احساس،مدام دلم براش تنگ میشه گاهی انرژیم رو به تحلیل میره با شنیدن صداش دوباره پر انرژی میشم...

صداش گوشنواز ترین آرامش بخش ترین آهنگه واسم...

خدایا کمکم کن همیشه ،این مرد رو داشته باشم در کنار خودم و باخودم ( خدایا میدونم اگه تا الان این مرد در زندگیم حضور داره بخاطر لطف شما بوده...فراموش نمیکنم خدایا)

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر فروردینی دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 10:12 ق.ظ

سلام
چقدر بود اینجا نیومده بودم
باورت میشه اصلا وقت ندارم

پرین دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 10:27 ق.ظ

ها ها سلام!
خوبی؟؟؟
نظر نداری یا تایید نمیکنی هان؟
اگه تایید نمیکنی الکی برات نظر نذارم گفته باشم
اینقدر هم به پرهام بیچاره سخت نگیر! مردا همینن سرگرم کار باشن حواسشون به بقیه مسائل نیست!

تایید میکنم به خدا جز اون کامنتایی که اسم واقعیم رو نوشتن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد