بی زبونی


از این ساعت خودم رو جریمه میکنم دیگه حق ندارم وقتی شاکی شدم از چیزی سریع به پرهام زنگ بزنم و خالی کنم...


همیشه با زبون تند دخترخاله مشکل داشتم چندوقت پیش ازم خواست فقط عکس بچه هاش رو بگیرم تا ببره عکاسی...

کم کم این عکس گرفتن این شدش که من کار رتوش پسرش رو برعهده بگیرم...

بعد از چند روز ور رفتن شاهکاری رو خلق کردم که خودم از دیدنش هض میکردم توقع داشتم وقتی ببینه خیلی ذوق کنه در عوض گفت عکس دخترم هم بگیر واسم درست کن...

بهش گفتم گرفتارم نمیتونم ...بعد از کلی حرف زدن از ۳ تا عکس قرار شد ۲ تا عکس رو درست کنم که در کمال پررویی در اومده میگه: چون تازه کاری این همه طول میکشه تا عکس درست کنی وگرنه داداشم سریع عکسا رو اماده میکنم...

اونقدر شوکه شدم از این حرفش که فقط تونستم بگم داداشت از سایت استفاده میکنه ...در صورتی که باید بهش میگفتم عکسا رو میریزم رو سیدی ببر داداشت درست کنه...


*

همین دخترخاله مانتویی که تازه خریده بودم رو برد که روش بدوزه ازش خواستم زود برگردونه که ۳ هفته طول کشید دیدم خبری نشد جالبتر از اون مانتو رو فقط یه بار اونم واسه پرهام پوشیده بودم...

خلاصه شنبه بابا مانتو رو اورد...امروز اومد مانتو رو دوباره برد :-o


*

همیشه مشکل داشتم با نوع حرف زدنش و الان حسابی شاکیم از خودم از بی زبونیم در این مواقع....


*

نظرات 3 + ارسال نظر
اسکندری دوشنبه 1 آذر 1389 ساعت 12:06 ق.ظ http://www.1920.blogsky.com

آخی
بیچاره پرهام خان

البته ما پسرا همیشه رنج کشیده ی تاریخ هستیم
این تازگی نداره

ترنج دوشنبه 1 آذر 1389 ساعت 04:18 ق.ظ http://orangefemme.blogfa.com

اه اه اه
حالم بهم خورد!
از دست تو!!!!!!!!!
آدمم انقدرررر بی زبون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟انقدر ضعیف النفس؟؟؟؟
۴ تا کلمه جوابشو میدادی میرفت پی کارش
بچه هاشم دیدم همچین آش دهن سوزی نبودند....
واقعا که!

حالا برو جواب دختر خاله تو بده بعد بیا جواب منم بده !

آرامش زندگیم دوشنبه 1 آذر 1389 ساعت 08:57 ق.ظ

واقعا که بی زبونی! بعضی ها هم که پررو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد