آرزو نوشت


وقتی ساعت از 12 میگذره میل عجیبی دارم به بیدار موندن...


شیرینیه خوندن رمان" عشق شازده"  تموم وجودم رو فرا گرفته...


مدام از ذهنم میگذره کاش کنارم میبود...


از الان لحظه شماری میکنم واسه اومدنش...


دلم برای همه لحظه هایی که با او گذشته تنگ شده...

نظرات 5 + ارسال نظر
نیاز سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 01:32 ب.ظ

دیدی چقدر دم دمای اومدن خوبه؟؟

ماه سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 02:53 ب.ظ http://tokhodemani.blogsky.com

حرفت رو یه جورایی قبول دارم ... ولی چرا همیشه قضیه رو اینجوری نگاه می کنیم که اگه فلان چیزنباشه ، شیرین بودن زندگی خودش رو نشون نمیده ؟؟؟
مثلا نمیشه همیشه زندگی شیرین باشه ؟؟؟ ( هر چند میدونم که غیر ممکنه ... همه چیز در همه ... ! )

عزیزم نگران نباش ؛ اصل مطلب با هم بودن تونه که خدا رو شکر با همین ... فقط و فقط خودتونین که می تونین تا همیشه باهم بودنتونُ انتخاب کنین و تصمیم بگیرین که نذارین چیزی باعث جداییتون بشه ...

میدونم ... خیلی سخته ، خیلی ...

مشکان سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 10:44 ب.ظ http://khoorabad.blogfa.com

اوخی
ایشالله زودی بیاد
بوس
انقدر رمان عشقی نخون بابا

سارا سه‌شنبه 16 آذر 1389 ساعت 11:31 ب.ظ http://parseh-09.blogfa.com

عزیزم که دیگه دلم میخواد آجی صدات کنم... من تازه یه دوسالی هست افتادم تو خط کتاب و ازدنیا عقبم!
الانم که ساعت داره میشه ۱۲ و ... آجی من بیداره! منم بیدارم!
فردا کلاس ندارم آخ جووووون

مهرگل چهارشنبه 17 آذر 1389 ساعت 08:32 ب.ظ http://my-sweete.blogfa.com


میاد به زودی!
خسته نشدی این همه رمان خوندی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد