کسل ترین پنج شنبه

- یکی از کسل ترین روزای زندگیم امروز یا بهتره بگم دیروز بود...حوصله انجام دادن کارای مهم رو نداشتم و در نتیجه به بطالت گذروندم...

- سفر پرهام به تعویق افتاده شاید 30 آذر اینجا باشه و مدام از ذهنم میگذره اینبار اگه در چنین تاریخی کنارم باشه شاید پرخاطره ترین و زیباترین یلدای عمرم رو داشته باشم...

پارسال شب یلدا پرهام زود خوابید و من بعد از یکساعت براش مسیج زدم ابراز ناراحتی کردم که در چنین شبی خیلی انتظارات داشتم در کمال تعجب بیدار شد زنگ زد کلی صحبت کردیم و ناراحتی تبدیل به شادی شدش...

- خیلی از خدا فاصله گرفتم میدونم خود ماها هستیم که دور میشیم دلم یه شروع دوباره میخواد شاید از فردا...فقط واسم دعا کنید.......

- چندماه  پیش برای کسی کاری رو انجام دادم که قرار بود در ازاش مبلغی پول بهم بده که هنوز از اون پول خبری نیس........چقدر از این آدمای بدحسابی که از نظر مالی مشکلی ندارن بدم میاد...

- آرزو میکنم صبح چشمام رو که به روشنایی باز میکنم از نظر جسمی حالم خوب شده باشه و از نظر روحی پر از امید باشم...

نظرات 2 + ارسال نظر
باران جمعه 19 آذر 1389 ساعت 02:40 ق.ظ http://rainy-lover.blogfa.com

بمون
دل من فقت به بودنت خوشه
در پناه خدا

مهرگل جمعه 19 آذر 1389 ساعت 10:16 ق.ظ http://my-sweete.blogfa.com

سلام
اخی!
البته امسال هم محرمه! شب یلدا حال نمیده!
تو هم که خجالتی هستی! خب بگو پولتو بده!
امان از این حساسیت من و تو! پدرمو در آورده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد