- بیشتر از 12 ساعت خوابیدم و هنوز دلم میخواد بخوابم...
- دیروز تا حالا دکتر خودم شدم از داروخونه قرص کپسول گرفتم سرساعت میخورم به این امید که بهتر بشم...
- دنیای درونم عجیب خواب رفته ،هیچ حس و اشتیاقی نداره ،گیجه گیج...گاهی فکر میکنم شاید پشت این سرماخوردگی های مکرر و طولانی بیماری دیگه ای هست...
- عکسا رو بردم برای چاپ و امروز قراره تحویل بگیرم ، اولین سفارش جدی بود که گرفتم ،متوجه شدم چقدر کار عکاس ها سخته ،خیلی چیزا در مورد عکاسی نمیدونم ولی راغبم به این شغل...
- این روزها چنان صورتم بی روحه که هرکسی از دور متوجه میشه بی روحه بی روح عاری از هرنگی حتی از نوع مصنوعی...
- در گذشته شنیده بودم که" آدم ها بیشتر حرفای جدیشون رو در شوخی میزنن" چقدر به این جمله عقیده دارید؟ درسته اصلا؟
زنجیر میگسلم
از هویش
تا دیوانگی ام نای عریانی یابد
بی تن عریان ترم
و نفس هایم گرم تر
اره یکیش خود من ولی جالبیش اینه که بقیه یا نمیفهمند یا خودشونو میزنن به نفهمی!!
عزیزم خیلی از حرفا به صورت ناخودآگاه و خیلی وقت ها در شوخی بیان میشه مثلا از کسی خوشت نمیاد رفتی مجلس ختمشون در آخر می گی خدا امواتتونو زیاد کنه ! لغزش های کلامی و شوخی ها خیلی به محتوای واقعی فکر نزدیکه .
حال بدت رو درک می کنم وچقدر بده که این حال رو داری.
به اون جمله هم خیلییییییییییییی اعتقاد دارم.پشت هر شوخی یه حرف خیلی جدی هست.
لوراتادین بگیر بخور! هر شب یکی!
سرماخوردگی نیست! حساسیت هستش تا یه کم باد میخوره شدیدتر میشه فکر میکنی سرماخوردگیه!
خواب خواب می آره دیگه...
عزیزم من دنبالت نمی کنم و به جاش دعا میکنم زودترخوب شی آجی
راجب این اعتقاد باید بگم که اکثر آدم های دور و برم با شوخی یه چیزی میگن که از صد تا حرف جدی معنادارتره ولی من خودم رو اینجور آدمی نمی شناسم و حرف های شوخی ام رو بی غرض و فقط واسه خنده میگم