سکوت تلخ


این روزها تو سکوت تلخی به سر میبرم...


*

پرهام شنبه بعد از ظهر برگشت به شهرشون

*

مامان 5 شنبه شب از سوریه برگشت...


نظرات 4 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 12:30 ب.ظ http://grave-stone.blogsky.com

به یک دریای توفانی
دل ما رفته مهمانی
چه دور ساحلش از دور پیدا نیست
یه عمری راهه و
در قدرت مانیست
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد!


برقرار باشی و سبز!

پرهام سه‌شنبه 21 دی 1389 ساعت 11:00 ب.ظ

سلام همسر جان
دوست دارم عزیز دلم
فدات بشم من
آخه چرا پس
نکنه حس مادرانت گرفته قربونت بشم

دوست دارم عزیز دلم

می میرم برات
جیگرتو بخورم مادر بچم

مشکان چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 06:37 ق.ظ http://khoorabad.blogfa.com

ئه خب رمزت چیه
رمز از کجامون بیاریم اخه
رمز که داده بودی تو وبلاگ قبلی بود وقتی حذف کردم اونم پاک شده متاسفانه

خوش گذشت؟

مهرگل چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 08:52 ق.ظ

رمز لطفا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد