پست ویولت تکونم داد منم مثل همین شخصیت مریم خانوم هستم....
*
دوس دارم پرهام در طی روز واسم کلی حرف بزنه از هرچی از آرزوهاش گرفته تا خواسته هاش و کارایی که به انجام رسونده...
حتی گفتن اینکه الان چی پوشیده هم خوشحالم میکنه
دلم میخواد پرهام بدونه وقتی آخر شب ازش میپرسم امروزت رو چطور گذروندی واسه این هست که دوس دارم درمورد تموم ساعتی که من نبودم واسم حرف بزنه تا دلتنگیم کاسته بشه...
میدونی پرهام دیشب تکون خوردم از اینکه گفتی این جمله هه چیه یاد گرفتی...
میدونی این جمله هم رفت جز ممنوعاتی که دیگه بکار نمیبرم...
*
دوساعت دیگه امتحان دارم ، اصلا خوب نخوندم ولی پر از آرامشم بعد از امتحان شاید برم کتاب بخرم بعد برمیگردم خونه حداقل دوتا فیلم خوب میبینم...
من اونجا فقط رمانِ "کسی پشتِ سرم آب نریخت" رو خوندم.
سلام دوست من
خوشحالم که اومدی بهم سر زدی...
خوشحالترم میکنی اگه باهم دوس شیم! ((:
خدارو شکر که من راحت شدم از شر این امتحانا
راستی اون جمله هه رو هم گشتم برات پیدا کردم
اونجایی که دختره میره خونه ی رالف تا صبحش بره فرودگاه
اخرای کتابه
نمیگم شاید خودت دوست داشته باشی بخونی اگرم نه که بگو خودم برات بگم.
بوس
نمیدونم چرا مردا با این قضیه حرف زدن و تعریف کردن روزانه مشکل دارن... آقای ما هم اهل این صحبتا نیست
دوست دارم عزیز م
می بینم که یاد گرفته ای همش دیگه داری پست رمز دار می زاری ها
نبینم
عجب
داشتیم عزیزم
دوست دارم عزیزم
قربون تو بشم من که تو خیلی خوبی
خیلی مهربونی
گفته باشم من گوشی موشی نمی خواما
ها
حالا از من گفتن بودش عزیزم
جیگر طلا من خیلی می خوامت