خلا عاشقی


- هر روز بیشتر به این نتیجه میرسم که هردوتایی نیاز به مشاور داریم مسائل گذشته حل شدنی نیستن مگه اینکه درموردش حرف زده بشه و سوتفاهم ها بر طرف بشن...


- سال 84 من با پرهام آشنا شدم اونم از طریق وب نویسی ،یه وبلاگ پر بازدید کننده داشت تا اونروز به هیچ پسری اجازه نزدیک شدن به خودم نداده بودم و به مرور پرهام تونست اون دیوار شیشه ای رو آب کنه...

روزای خوب و سختی رو گذروندم که اثرای زیادی گذاشتن بر روح و روانم

پرهام میدونست وابستگی عجیبی به دنیای مجازی دارم و میدونست خواسته های عاطفیم از اون چیه

وقتی باهاش عقد کردم به مرور زمان از وبلاگی که یه دنیا ازش خاطره داشتم و آرشیو طولانی مدتی داشت به اینجا کوچ کردم

اون نه مجبورم کرد نه خواست خودم از یاهو کم کم فاصله گرفتم و منزوی شدم تو نت


یه آرزوهایی داشتم که شاید خیلی ساده باشن دوست داشتم پرهام هر از گاهی بیاد نت و صحبت طولانی داشته باشیم

دوست داشتم مدام بیاد وبلاگم رو بخونه نظر بده بدون اصرار من و الان خیلی وقته سر نزده و من خوشحالم از این سر نزدنش چون راحتتر مینویسم اما ته دلم یه رنجش وجود داره...

همیشه دوست داشتم یه وبلاگ دونفره داشته باشیم

اما خوب دوست داشتنی ها اتفاق نمی افته گاهی...درسته پرهام در شرکتشون به اینترنت وصل هست اما اون پرهامه...


- این روزها خلا عجیبی احساس میکنم دلم یه دنیا عاشقانه میخواد با پرهام


- عصر ، عقد یکی از بهترین دوستام هستش ازم خواسته عکاس مراسمشون باشم و از طرفی با اصرار من روانه عکاسی شده که حداقل چندتا عکس آتلیه ای هم داشته باشن الان زنگ زد میگه باید باهام بیای عکاسی  روم نمیشه تنهایی با داماد باشم...


نظرات 3 + ارسال نظر
افردایت پنج‌شنبه 16 تیر 1390 ساعت 09:13 ب.ظ

مس غرغروئه ما چه طوره؟
خوفی؟
ببین اینطور که واسمون خونواده ی مهدی رو توصیف کردی به نظر من کمتر باهاشون در تماس باشی بهتره! خداییش میخوای از شهر خودت بزنی بری اونجا ؟ پیش اونا؟ من اگه جای تو باشم و بخوام همچین کار کنم تصمیم میگرم که سالی یه بار هم که شده باهاشون در تماس نباشم... اینطوری از تو بهونه ای ندارند که خر مهدی رو بچسبند و بگند که فلانی همچین کاری کرده...
بعدشم تو به خاطر خانواده ی مهدی هیچوقت دق و دلیتو سر اون خالی نکن یا بهش گیر نده! من که میدونم مهدی خیلی دوستت داره ولی اینکه چطوری بهت زنگ نمیزنه و یا حتی با وجود دسترسی به نت نمیاد یه نگاهی به وبلاگت بندازه برام عجیبه! خب شایدم دلایل خودشو داره ولی بهتره که به تو که همسرشی بگه که سوء تفاهم بوجود نیاد
اگر عروسی سال دیگه است که من حتما خودمو دعوا میکنم
اگرم که امسال مبارککککککککه

رزا جمعه 17 تیر 1390 ساعت 05:38 ب.ظ http://bparva.blogsky.com

جالبه من و تو شرایط و خواسته هامون ی جورایی شبیه به همه...خیلی هم شبیه.
واسه همین وقتی این نوشتتو خوندم بغض کردم.من و فرشید هم ی وب دو نفره داشتیم که از بس من نوشتم و اون ننوشت خودم پاکش کردم
دوست دارم همیشه شادیتو ببینم پرتو جان

هلمار جمعه 17 تیر 1390 ساعت 07:44 ب.ظ http://lucky-egg.blogsky.com

دوست خوبم اگه فکر میکنی نیاز به مشاور دارین حتمن برو ضرر نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد