عدالتی که وجود نداره


- باهات حرف میزنم حواسم نیست دوباره دارم برمیگردم عقب ادامه نمیدم حتی با اصرار تو...چون فایده نداره تو میدونستی اون شبا چه حالی دارم از کنارم ساده عبور کردی پس چه دلیلی داره درد رو تکرار کنم دوباره؟


- مشهد:

کنار حرم بچه هایی پیدا میشند که دارن دستمال کاغذی جیبی یا کتاب دعا و قرآن میفروشند و شاید باورتون نشه ۲۴ ساعت اونجا هستند و گاهی نشسته خوابشون میبره

من به چشمم این صحنه رو دیدم و چقدر غمگین شدم

با رزی و سارا به قصد نمایشگاه حجاب رفتیم یه پارک بزرگ ( اسم پارک رو فراموش کردم ) یه خانومه تو چادر صدامون زد سارا بی اعتنا رفتش ومن و رزی وارد چادر شدیم

خانوم روانشناس بود و معلول جسمی میخواست بدونه چقدر امام زمان رو میشناسیم بعد از جوابامون بهش گفتم چرا به اون بچه ها  نمیرسید چرا حداقل نمیبرنیشون یتیم خونه که اینقدر درد نکشن

در جواب گفت به اونا هم میرسیم شما هم زمینه های ظهور رو فراهم کنید خودتون خوشگل هستید و نیاز به رنگ ندارید...

و من باز رسیدم سر قصه اون بچه ها ....

این چه عدالتی هستش؟


اینجا رو هم بخونید


نظرات 2 + ارسال نظر
آیدا چهارشنبه 5 مرداد 1390 ساعت 01:40 ب.ظ http://1002shab.blogfa.com/

دلم می خواست بگم آره هست اما نه متاسفانه نیست.

سارا چهارشنبه 5 مرداد 1390 ساعت 06:04 ب.ظ

عزیز دلم سفر چطور بود؟
پارک ملت هست عزیزم که شهربازی هم داره.
از کنار این نمایشگاه حجاب رد شدم ولی خوب انگاری ساراها توش نمیرن!
خاله من هم که جامعه شناس هست خیلی به خاطر این بچه ها غصه میخوره و یکی از آروزهاش هست که بتونه کاری کنه تا این بچه ها تو یه جای آروم زندگی کنن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد