خسته شدم از...

پست تلفن بهش میگم:


- من مشکل دارم تحمل ندارم دیگه حتی برای یه روز ، وقتی اینجوری میشه حتی به خودکشی هم فکر میکنم نمیتونم

5 سال کلی سختی کشیدم 2 سالم اینجا

توکه میدونستی عوض نمیشی چرا اومدی باید میرفتی خواستگاری یکی دیگه ، توهمه جدایی هامون ما فقط همین یه مشکل رو داشتیم وگرنه مسئله دیگه ای باهم نداشتیم

تو اشتباه کردی اومدی خواستگاری من ، چون 5 سال من تحمل کرده بودم دیگه صبری واسم نمونده بود تو باید با یکی از ازدواج میکردی که هیچ سختی نکشیده بود و میتونست اینارو تحمل کنه...

من مشکل ندارم با تو فقط قبلش بهم خبر بده بگو فلانی ازدستت ناراحتم 1 هفته نمیخوام صداتو بشنوم اگه من زنگ زدم هرچی تو میخوای بگو

بگو من سرم شلوغه امروز نمیتونم فقط قبلش خبر بده بی خبر نذار


*

امروز از صبح فقط یه مسیج به من زد عصرم که واسش نوشتم میخوام برم بیرون هیچ جوابی نداد ، تو بازار بهش زنگ زدم 2 تا بوق خورد و بعدش قطع شد هرچی زنگ زدم خاموش بود

تموم تنم میلرزید برگشتم خونه با دستای لرزون یکی از کارتای شرکتش رو پیدا کردم با اینکه میدونستم این تلفن شرکتش نیست چون 9 داشت شرکتش باز زنگ زدم گفت دردسترس نمیباشد

هراسون داشتم میگم دنبال کارت جدیدش که خودش زنگ زد گفت گوشیم شارژ نداشته خاموش شده...

ساعت 10:30 افطار نمیکنم چون حالم خوب نیست تموم روزم به انتظار گذشت انتظار واسه مردی که قول داد عوض بشه نشدش

بعدا که حرف میزنیم بهش میگم تا حالا شده از من بدت بیاد؟ میخنده میگه زیاد و بعد میگه شوخی کردم اصلا نشده

بهش میگم حتی روانشناسا هم ثابت کردن ادما حرفای جدیشون رو تو شوخی میزنن...........

میگه سرم شلوغ بوده میگم حداقل میتونستی بنویسی سرم شلوغه شب بهت زنگ میزنم خبر بده....

*

این مرد منو پیر میکنه یه روز اونقدر خوبه که من ساده فکر میکنم همه اتفاقات بد تو خواب افتاده و اون عوض شده ولی باز....

بهش گفتم اگه میدونستم این رفتارا رو ادامه میدی هیچ وقت زنت نمیشدم.........


الان دلم حسابی ازش گرفته خسته ام خدایا ، هیچ شور و شوقی ندارم واسه مراسم ازدواج هیچی...........

نظرات 3 + ارسال نظر
فیروزه چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 04:54 ب.ظ http://khasteyedonya.blogsky.com

اولش فک میکنی صبر کردن راحته
ولی ادمایی مثه منو تو که تجربه درد و صبرو با هم دارن میدونن که لحظه لحظش مثه جون کندنه...
پرتو جونممممممممممممممممم

سارا چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 07:30 ب.ظ

آجی فکر کنم باز باید یه پست بذاری این بره پایین
سخت میگیری گیر هم میدی بهش ها! عزیزم به این فکر کن که اون مشغله ش از تو بیشتره شاید تو توی خونه سرت خلوت هست و دلت میخواد با اون باشی اونم نه اینکه دلش نخواد ولی کار و خستگی مانع از این میشه که بتونه پیش عزیزش باشه... درکش کن

miss.mah*mah پنج‌شنبه 20 مرداد 1390 ساعت 12:21 ق.ظ http://www.kolbeye-zemestooni.blogfa.com

آخ عزیزم
میفهممت... اینقد ناراحت نباش
یعنی همه ی مردا بعد از عقد و نامزدی این مدلی میشن!!!!!؟؟
آخه چرا باید بی خبرت میذاشت؟!!
مگه یه زنگ کوچولو یا نوشتن یه اس امس چقد وقت میبرد..
باهاش رک و راست حرف بزن!
حرفاتو تو خودت نریز
از همین الان کوتاه بیای همه چی خراب میشه به خدا!
باید از همین اولش زندگیتو اونجور که باید و میخوای بسازی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد