هرکی پسورد خواس بهم بگه


- امشب دوباره باهم بحث داشتیم البته شروع کننده این بحث من بودم یه تبلت گذاشتم یه سایتی واسه فروش دلم میخواست اظهار نظر کنه بره سایت رو ببینه و....

دلم میخواست کمک کنه ولی خوب بعد از بحث کردن گفت من اصلا دخالت نداشتم تو خریدش اینجوری هم قبول ندارم


- بهش گفتم بیا 20 روز بی خبر باشیم گفت نمیخوام...


- بعدشم کلی قربون صدقه اش رفتم و عذرخواهی کردم بخاطر حرفام ولی دریغ از یه ابراز علاقه یا بعدش مسیج زدن او...


- حتی ادرس وبلاگمم فراموش کرده خودش گفت وقتی گله کردم یه سر نمیزنی ببینی چی نوشتم...


- من خیلی ازش دلگیرم خیلی زیاد ، حس میکنم خیلی کوتاهی کرده در حقم حسرت خیلی چیزا تا ابد به دلم میمونه ولی تموم شد دیگه نمیخوام هیچ انتظاری ازش داشته باشم به عنوان یه شوهر...


- خیلی این وسط غرورم رو شکستم خیلی زیاد امشب براش میل زدم  متنش رو پست قبلی گذاشتم هرکسی خواست بخونه بهم بگه تا پسورد بهش بدم...


- مقصر خودم بودم که اینجوری شدش...از بس پنهون کاری میکنم نمیذارم مامانینا هیچی بفهمن ولی خسته شدم ...خدایا بهم صبر بده این دوماه هم تحمل کنم تا هم خونه بشیم شاید بهتر بشه...


نظرات 3 + ارسال نظر
Đesireè پنج‌شنبه 20 مرداد 1390 ساعت 01:05 ق.ظ http://desireenotes.persianblog.ir/

عزیزم همیشه می خونمت اما نمی دونم چی بگم یعنی یه سری حرف ها هست اما نمی دونم گفتنش درسته یا نه
فقط یه چیزی رو می دونم، اینکه با انتظار نداشتن چیزی درست نمیشه گلم
میشه رمز رو داشته باشم؟

نـ ـگار پنج‌شنبه 20 مرداد 1390 ساعت 01:26 ق.ظ http://fanna.blogfa.com

سلام

تا الان ساکت مونده بودم اما به نظرم الان دیگه باید نظرم رو بگم
فکر نمیکنی یه کم داری اشتباه میکنی؟
این که همش دنبال پرهام و خانواده ی اونی! این که همش داری بهشون توجه و محبت میکنی! این که خودت رو محتاج محبت اونا نشون میدی! این که خودت رو ضعیف نشون میدی و .... اینا همش اشتباهه
تو یه کم سرد باش ببین این بار اونا هستن که میان طرف تو... مثل خودشون باش و نتیجه اش رو ببین
پرهام بهت زنگ نمیزنه؟ خب تو هم نزن! تحمل کن دوریش رو اما زنگ نزن! بذار اون نگران تو بشه!
تو همش داری سرش غر میزنی، هی میگی من توجه میخوام! هی خودت بیش از حد لیلی به لالاش میذاری! خب معلومه توقع اون هم میره بالا! میگه من زنگ نزنم خب اون میزنه! و تو هم میزنی و اون تو دلش میگه ببین خودش زنگ زد!
نکن این کار رو! انقدر پررو متوقعش نکن! هم اون هم خانواده اش!
یه کم سرد و بی توجه باش! میدونم سختته چون ذاتت مهربونه اما سعی کن... باور کن اینجوری بیشتر و بهتر نتیجه میگیری

من امیدوارم خوشبخت بشی اما فراموش نکن که این چیزیه که خودت انتخاب کردی، تو این همه خواستگار داشتی و از بینشون پرهام رو انتخاب کردی، پس باید قبولش کنی و باهاش کنار بیای، حالا هم تمام سعیت رو بکن که توجهت رو نسبت به اون کم کنی
امیدوارم نتیجه ی خوبی بگیری و خوشحال باشی :*

ببخشید زیاد حرف زدم و ببخشید اگه حرف ناراحت کننده ای زدم اما دیگه نمیتونستم ساکت باشم...
:*

هلمار جمعه 21 مرداد 1390 ساعت 04:57 ق.ظ http://lucky-egg.blogsky.com

پرتو جان امیدوارم خدا بهت صبر بده....انشالله همه چیز درست میشه
به قول کامنت قبلی بعضی چیزا رو نمیشه گفت ینی شاید درست نباشه...شاید یه طرفه قضاوت کنیم ما خواننده ها
خوشحال میشم به منم رمزتو بدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد