- چند روز حسابی آبرو داری کردم تو خونه و پیش داداش ها تظاهر به روزه داری کردم و البته این کار نتیجه ای طاقت فرسایی جز گرسنگی و ضعف نداشت
امروز معده ام حسابی درد میکرد جوری که تظاهر کردن رو کنار زدم رفتم از تو فریزر یه ظرف رطب در اوردم گذاشتم رو میز کامپیوتر و هر از گاهی میخورم...
- دوباره با پرهام برگشتیم سر خونه اول ، یعنی کلا دوباره شروع کرده به شوخی هایی که بیشتر مواقع من ناراحت میشم سعی میکنم بگذرم ازشون
اینکه منم ناراحت میشم بخاطر رفتار خاص خودمه ، شوخی کردن رو دوست دارم ولی زیاد نه
- پرهام خودش 2 تا اتاقی که وجود داره رو رنگ میکنه حتی نمیخوام تصور کنم چجوری میشه ، امروز نمیره شرکت مونده که رنگ زدن رو کامل کنه ، به خودم مدام دلداری میدم تنها نیست
- دیشب بهش گفتم که کی کمد دیواری میزنی گفت مگه وقتی سرویس خواب میخری کمد باهاش نیست؟
گفتم کمد شاید نگیرم چون کمد دیواری بهتره و تو بهم قول دادی
گفت باشه میزنم...
( میدونم اتاق خواب حسابی کوچیک میشه ولی نمیتونم تصور کنم وسایلم رو باید کجا بذارم، دلم یه خونه مرتب میخواد )
- از دیشب فتوشاپ رو باز کردم و دارم عکسای جشن تولدم رو درست میکنم در همه عکس ها , نوه ی خاله هام ( محصول مشترکه ) چشمک میزنه در نتیجه تا جایی که امکان داشت حذفش کردم
- تصور کنید شاید 25 روز دیگه همخونه بشیم من هیچ چیزی رو آماده نکردم از اون جالبتر این هستش که هیچ اطلاعی ندارم درمورد آرایشگاه ها و آتلیه های اونجا و میدونم نمیشه رو آجی ها حساب باز کرد
یه خورده سرچ زدم که چندتا همشهری های پرهام رو پیدا کنم و باهاشون صحبت کنم یه خورده بهم مشاوره بدن ولی هنوز کسی رو پیدا نکردم
وایییییییییییییییی جدی برام میسازی؟ :دی
من مشکلی ندارم
هر وقت تو گفتی
من ای دی اس ال دارم و همیشه آنم
منتها روزا خوابم :دی
اگه شب بیایم بهتر نیست؟
فقط شب باشه هر وقت باشه اشکال نداره
بوووووووووووووووووووووووووووس
فقط تورو خدا یادت نره سوالمو بپرسی
اینجوری که نمیشه
آدم یه بار عروس میشه
پاشو برو آرایشگاه خوب پیدا کن
پاشوووووووووووووووووووووووووووو
من که کلا بیدارم
باشه بهت تک میزنم
بوووووووس
آیدیم باز نمیشه
بیا چت کلوب
من اونجا هستم
سلام پرتو جان خوبی،بازم ممنون از این که بهم سر زدی
من خیلی کنجکاوم که درمورد ازدواجت بدونم منتها توخاطراتت که گشتم کامل متوجه نشدم
خودمم الان دارم خاطرات ازدواجمو میگم دوست داشتی بخون
در مورد مطلبی هم که نوشتی،احساس میکنم 1خرده با پرهام کل کل میکنین،یا حداقل یه خرده لجبازی میکنین
برای عروسیتم خب اشکالی نداره به خانوادت بگو ز بزنن خیلی محترمانه بگن که شما قراره برای عروسی چیکار بکنین ما کلی کار داریم اگر 25روز دیگه عروسی باشه
اره در این حد رو متوجه شدم که توی همین دنیای مجازی باهم اشنا شدین و تو خیلی دوستش داری ولی چرا همش میگی دیگه نمیخوام از دستش بدم و یا از یه اتفاقی که قبلا افتاده میترسی که دوباره تکرار بشه؟؟؟
یا مثلا چرا عقدت یه دفعه ای شد و ...
و این که احساس میکنم خانواده شوهرت ناراضین
البته یه جورایی دارم فضولی میکنم ولی اگه دلت نمیخواد توضیح نده
پرتو جان شهرشون کجاست؟؟؟ شاید بتونم کمکت کنم