روزی که گذشت

چهارشنبه: حسابی کلافه بودم برای اینکه هیچ کار نکردم واسه سالگردمون، یه آن تصمیم گرفتم کیک بپزم سریع رفتم سوپرمارکت ، تخم مرغ خریدم

یه کیک ساده پختم که به محضی که از فر دراوردم نصفش کردم با ژله برای مادرشوهری بردم ...

یه میز خیلی ساده چیدم ، 6 تا جمله عاشقونه ، یه کادو....


*

پنج شنبه : صبح ساعت 11 بود که با اتوبوس رفتیم اصفهان، میدان انقلاب ، کلی گشتیم ناهار رو اونجا خوردیم خانه کنتاکی، غذاچیکن استراپس بود...

هر مغازه ای میرفتیم پرهام می گفت اینو برات بخرم که با کلمه نه روبرو میشد....

بعد از ظهر هم رفتیم میدان امام، سوار این درشکه چی ها شدم...

باز بستنی خوردیم، یه خورده پیاده روی کردیم شب که برگشتیم شهرمون

رفتیم رستوران قصر، کباب کبک و چلو کباب سفارش دادیم که سرویس دهیش برخلاف روزای قبل افتضاح بود تازه کلی پول هم بخاطر حق میز برداشتند...


روز خوبی بود، از پرهام کلی تشکر کردم...

*

جمعه : گوشت بره به پدر شوهری گفته بودیم برامون بگیره  رو حرید که شد 114 تومن،

تصور کنید من اولین بارم بود گوشت تیکه میکردم کلی سوالای عجیب غریب از پرهام می پرسیدم ، اونم اشکش در اومده بود همش میگفت تو برو خودم تیکه می کنم....دستت رو می بری و...

*

دیشب یه کیک پختم بو صابون میداد:-" احتمالا چون خیلی دستامو با صابون شستم، کشف نکردم چرا، پرهام واسه صبحونه خورد گفت هیچ بویی نمیده ولی خودم نتونستم بخورم....

خیلی طولانی نوشتم، خیلی دوستتون دارم...ممنونم بابت تبریکاتون....


نظرات 2 + ارسال نظر
نارنجدونه دوشنبه 3 مهر 1391 ساعت 05:42 ق.ظ

بابا کدبانو
مگه چند کیلو خریدین؟ 114 تومن شد؟

سام پنج‌شنبه 6 مهر 1391 ساعت 03:10 ق.ظ http://havayetora.blogsky.com/

به سلامتی پرتو ازدواج کردی ؟
آخی مبارک باشه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد