روی دیگری از او


- چهارشنبه پرهام نبود بخاطر کاری مجبور شد بره یه شهر دیگه من موندم و کادویی که باید خریداری می شد چون فرداش تعطیل بود

با کلی وسواس قاب رو انتخاب کردم و بعد تر زنگ زدم به یکی از دوستام که تو یه آتلیه است گفتم میای باهم بریم ببینیش اونم قبول کرد بعد از تایید اون قاب رو خریدم با آژانس رفتم خونه

- قاب خیلی فوق العاده ای هستش اگه بشه عکسش رو می گیرم می ذارم تابلو ان یکاد ...طلاکوب هست که قیمتش شد 38ت

- چهار شنبه عصر مادرشوهر با دختر همسایه اومدن خونمون که عکسی که واسه دختر همسایه طراحی کردم رو ببینن...


- پنج شنبه قاب رو بردیم خونه مامان ، بعد از اینکه گفت نمیخوام و ما رسم نداریم خوشحالی از تو صورتش معلوم بود خداییش قابه یه جلوه دیگه به خونشون داده من یکی که همش دلم میخواس نگاش کنم :-"


- این هفته ای که گذشت مادرشوهر به شدت مهربون شده بود به جرات می تونم بگم تو همه این سالها اینجوری که الان هست هیچ وقت نبوده...

اینکه علناً به من بگه کاش آجی کوچیکه می اومد اینجا تا تو یادش طراحی بدی کمک خرج شوهرش بشه...


- جمعه هم خونه آجی بزرگ ( اصف ) بودیم... برای بچه هاش دو تا دفتر طراحی و چاپ کردم با فنر بندی که فوق العاده جالب شد خیلی خوشش اومد...


- دلم حسابی برای مامان و بابام تنگ شده ....بیشتر از خیلی ...این لحظه ها از اون لحظه هاییه که فک می کنم دووم نمی ارم... 


نظرات 1 + ارسال نظر
آستاره دوشنبه 2 بهمن 1391 ساعت 08:49 ب.ظ http://astare.blogfa.com

خوششششششششششش حال شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد