سلام
خیلی وقته نیومدم...و این مدت حسابی خوش گذشت هر چند مابینش یه اتفاق بد افتاد که تاثیر زیادی گذاشت روی تفریحات
یه روز قبل از عید پرهام اومد پیشم و سال تحویل مثل سال قبل کنار هم بودیم...
شنبه 3 فروردین حرکت کردیم به سمت ماه+شهر دو روزی اونجا بودیم ، جالبترین قسمتش شبی بود که دریاچه رفتیم چهار خانواده بودیم و حسابی خوش گذشت...
5 فروردین فهمیدم رزی نزدیکترین دوستی که دارم بیمارستانه بخاطر زایمان ، زایمانی که طبیعی بود بعد از به دنیا اومدن پسرش اینقدر دلش رو فشار داده بودن که به خونریزی افتاده بود و بعد راهی اتاق عمل واسه بیرون اوردن رحمش...
5 روز پر از اضطراب ترسناک رو گذروندم تا بلاخره از آی سی یو بیرون اوردنش...
از 5 فروردین آبا+ دان بودیم روز اول اهواز رفتیم تا ساعت 3 و نیم شب کلی بازار واسه خودمون گشتیم ...
روزای بعد هم همینجوری گذشت روزی که خبر سلامتی رزی رو شنیدم بازار رفتم حسابی خرید کردم...
طبق سالای قبل گنا+وه هم رفتم ولی قیمت ها نجومی افزایش پیدا کرده من خرید خاصی نکردم...
یکشنبه هم راهی این شهر شدم با خانواده و امروز اولین شروع کاری من هستش و البته که فعلا خبری از کار نیست
*
این سفر لازم بود چون بازم پرهام رو مثل سابق دوست دارم و پر از انرژیم برای یه شروع دوباره
سلام دوستم
عیدت مبارک
ایشالا امسال سالی پر از خوشی باشه برات
خیلی واسه دوستت ناراحت شدم . من همیشه فکر میکردم زایمان سزارینه که خطرناکه ... با شنیدن این حرفت واقعا وحشت کردم
سلام سال نو مبارک
امیدوارم همین طور که سال دید رو خوب شروع کردی خوب هم ادامه بدی و تموم کنی.