چه فایده داره این بودن؟


- هربار قبل از باز کردن وبلاگ ناخودآگاه از ذهنم میگذره امروز سر زدی ، هم نا امید میشم هم خوشحال ، خوشحال واسه اینکه هرچی بنویسم نمیخونی که اذیت شی...


- ۲۴ ساعت دیروز رو تو فقط ۱۰ دقیقه به من اختصاص دادی...و امشب تا الان ۷ دقیقه ...

- مدام دارم به خودم میگم صبور باشم ولی این اشک ها همش در حال سرازیر شدن هستن حتی وقتی تو اون یکی اتاقم و دارم سریال میبینم سعی میکنم پشت ماسک که امروز همش باهام بود پنهون کنم...


- دوره دوستیمون از بی تفاوتیت می رنجیدم هیچ وقت نتونستم کنار بیام هیچ وقت چون یه زنم چون به واسطه همین نیاز عاشقت شدم اگه تو این نیاز رو نخوای برطرف کنی به چه امیدی بمونم حتی وقتی حرفم نمیزنی؟


- امروز پر از فکر بودم به همه چیز ، به جدایی به بودن باتو به همه چیز مدام از خدا خواستم بهم صبر بده همش میگفتم فقط ۳ ماه دیگه تحمل کن ، یعنی ۳ ماه دیگه همخونه میشیم؟


- مامان امروز گفت بعد از ماه رمضون بیایم شهرتون که بقیه جهاز رو از اونجا بخرم یه جوری از زیرش در رفتم چون مطمئن نیستم چه رفتارایی قراره ببینم و نمیخوام مامان اذیت شه...


- فکر میکنم زندگیم رو باختم ، یه لحظه نمیتونم دوستت نداشته باشم و از طرفی نمیتونم درک کنم یه مرد نتونه واسه زنش وقت بذاره


- ببین وقت نذار ولی بهم بگو فلانی من کار دارم فلانی با اینکه خیلی دوس دارم باتو باشم ولی گرفتارم مشکل دارم فقط بگو


- امروز از درد داشتم میمردم معده درد و این حساسیت کوفتی


- تو سختترین شرایط زندگیم نبودی همش میخوام زنگ بزنم سرت هوار بکشم ولی فایده داره؟هیچ فایده نداره خداکنه بتونم به سکوتم ادامه بدم


بازم دوستت دارم


- یکی از بدترین روزام تو تاریخ به اسم دیروز ثبت شد...


- از داداش کوچیکه اونقدر ناراحت شدم که تو چت بهش پی ام دادم نوشتم حساب کن آجیت مرده

- از داداش بزرگه سر مسئله ای ناراحت شدم تند جوابش رو دادم

- از تو هم ناراحتم پرهام ، بهم گفتی ناراحتی گفتم اره بخاطر نزدیک شدن به ...روحیه ام بهم ریخته

یه زن از شوهرش انتظار داره وقتی بهش میگه فلانی نیاز به توجه داره حداقل مهربون باشه تو اون لحظه...

- خیلی وقته ظهرا برنمیگردی خونه ، صبح بیدار میشی میری شرکت تا ساعت ۱۰ شب که برمیگردی خونه...

- خیلی وقته مکالمه مون کم شده چون هربار زنگ میزنم سرت شلوغه نمیشه حرف بزنی

- من میفهمم تو مشکل داری آقا بهم بگو از بی پولی می رنجی ...از بیکاری بی حوصله ای از دوری و... فقط بگو اینجوری روز به روز رنجیده تر میشم

- یادته روز خواستگاری بهت گفتم اینقدر درد کشیدم تو این ۶ سال که اگه تموم عمرت هم بهم محبت کنی بازم کمه...یادته قول دادی؟

پس کو اون قول ها؟ پس کو توجه هایی که روز به روز داره فوران میکنه؟

- گاهی خیال ورم میداره شاید خدا داره مجازاتم میکنه بخاطر تموم جواب های نه ای که گفتم...

- احساس میکنم هم داری من رو مجازات میکنی هم خانواده اتو...واسه خودم نمیفهمم چرا باید مجازات بشم بخاطر سادگیم؟ بخاطر عشقی که به پات ریختم؟

- میترسم از روزی که بیام تو خونه اتو بی توجه تر از الانت بشی

- دلم برای مامان و بابام میسوزه که اینقدر باهام خوبن اونقدر ساده ان که فکر میکنن تو خدای توجه ای

-  باورم شده هرچی خوشیه واسه مردا بعدنم تو بهش حوری بهشتی ازشون استقبال میکنه پس ماها چی؟

- خسته ام حتی گاهی از ذهنم جدایی هم میگذره تو این کارا رو میکنی که من ازت جدا بشم؟

- میدونی که دیگه نای هیچی ندارم....خسته ام ولی بازم ته دلم دوستت دارم اونقدر که با یه صدای تو به عرش میرسم

- میبینی هنوز دیوونه ام

روزای خاصی که تو نیستی


- روزای خاصی تو زندگی تمومی ما زن ها وجود داره که از همه چیز نا امید میشیم بهترین مسکن توجه عزیزامونه...

قبل از شروعش همیشه بهت میگم و بیشتر مواقع برعکس میشه...


امروز یکی از اون روزهایی هست که به شدت نا امیدم حتی قربون صدقه های بابا هم امروز نتونست حالم رو بهتر کنه

وقتی بهت مسیج زدم که زنگ بزنی زدی با صدای دو رگه از بغض ازت خواستم واسم حرف بزنی دو دقیقه خلاصه ای از کارای امروزت رو گفتی قطع کردیم بهتر شدم اما بعدش که زنگ زدم گفتی خیلی سرت شلوغه دوباره پریشون شدم


- چقدر دلم میخواس مثل قدیم ها واسم مینوشتی  ، توکه دسترسی به نت داری میدونم اگه اینو رو هم بخونی میگی من بدم میاد

دلیل نمیشه که  ۵ دقیقه هم وقتت رو نمیگیره حتی ۲ دقیقه وقت نمیگیره بیای وبلاگم رو بخونی کامنت بدی...

میل و اف هم زیاد وقت نمیگیره ولی ازت نمیخوام به خودم قول دادم خواسته هایی نکنم که از قبل میدونم جوابشون چیه


- امروز حتی دلم خواست به اجی کوچیکه هم زنگ بزنم باهاش حرف بزنم بگم چقدر به توجه نیاز دارم...


- میدونی امروز چندین بار ندونسته به جسمم آسیب رسوندم آخرین بارش چنددقیقه پیش بود که از درد اشکم سرازیر شد ولی خیلی وقته بهت نمیگم به کجاها خوردم

از کی اینجوری شده؟

- لواسان که رفته بودیم کوهنوردی بخاطر کفشم انگشتام چند روز درد میکرد و حاصل این سفر سیاهی ناخون بزرگه پام هستش ولی به تو نگفتم

نه اینکه نخوام بگم بلکه زمانی اختصاص نمیدی واسه حرف زدنمون...

دیشب بهت گفتم قبلا حداقل یکساعت تو روز حرف میزدیم گفتی از بس دیوونه بودیم...

به نظرت حالا روش خوبیه؟ روزی ۱۰ مین حرف زدن


پر از تنهاییم....


*

برم اتاقم رو تمیز کنم تا چند دقیقه دیگه رزی و مبینا و افسی میان اینجا


دوستتون دارم


مرد خشن


- یه زندگی رمانتیک همیشه با این مرد میخواستم  مردی که مدام در حال غافلگیر کردن من باشه و سرتا پام رو غرق از عشق و دوست داشتن خودش کنه

اما مرد من این روزها چنان درگیر هست که حتی وقت نمیکنه ۱۰ دقیقه بدون هیچ خستگی با من حرف بزنه...

روز به روز بیشتر فاصله میگیره از تمومی حس های رمانتیک شاید چون مرد هست ...


-  من گیر نمیدم بهش ، همه چیز رو به زمان سپردم ولی پر از ترسم ، ترس از دست دادن خیلی چیزا


- دلم میخواد بشینم واسه ارشد بخونم